معبد زریبار
2025-02-24🔶 جنبش اعتراضی ایران 🔶
2025-02-24📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان صدای سفر
🔻۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
✅ از معدود مسافرانی هستم که در سفر عکس و فیلم نمیگیرم. در سفر می خواهم و می کوشم سراپا گوش باشم و صدای سفر و طنین تاریخ و طبیعت و تمدن را؛ و صدای مردمان، صدای فرودستان و ناله های زخم خوردگان تیغ و تفنگ سرکوب شدگان و ستم دیدگان را بشنوم. هر چیز و هر جایی، پیامی دارد و خواسته ای و صدایی. سفر، برایم تمرین گوش دادن است؛ البته، اگر چشم ها بگذارند و هوس ها و لذت ها مجال دهند. در سفر مراقب سلطه ی چشم ها باشیم.
🔻با جان اری موافقم که “نگاه خیره” گردشگر موجب از قلم افتادن چیزهای زیادی در تجربه ی ما از سفر می شود. جاناتان کرری در “مدرنیته و بینایی” (۱۳۹۹) به درستی و دقت، “سیطره ی بینایی” بر دیگر حواس آدمی در مدرنیته را نشان می دهد. یوهان پالاسما در شاهکارش “چشمان پوست”(۱۳۹۴) نشان می دهد “سلطه چشم و سرکوب دیگر حواس، ما را به جدایی، انزوا و احساس طرد و بیرون ماندگی می کشاند” (پالاسما ۱۳۹۴: ۲۸). همین سیطره ی بینایی و برهم خوردن توازن قوا و حواس است که مانع از سرشاری سفر و بسط بساط فهم و فاهمه ی مسافران می شود؛ و حتی سفر را سیاه و تباه می سازد.
🔻کم نیستند صاحبنظرانی چون مک کین که گردشگری و سفر را “نوعی فعالیت منفی ارضا کننده” یا چون جان اری “مصرف گرایی پست مدرن”(برنز ۱۳۸۵: ۵۶)، یا به تعبیر گرابرن “فرار از واقعیت یا لذت جویی” (همان ۱۲۴) می دانند. حتی برخی آن را “نوعی استعمارگری” (همان) توصیف می کنند.
🔻با این تحلیل ها هم سخنم و تلنگرهای بازاندیشانه و انتقادی شان را می ستایم. اگر مراقب سیطره ی نگاه خیره و مصرف گرایی و لذت طلبی و استعمار و استثمار نباشیم، زیان سفر بر سود آن می چربد.
✅ باری، سفر می تواند ویرانگر هم باشد. اما، سفر را می توان “در خدمت ساختن” و “آموختن” هم قرار داد. چگونه؟ روایتم را می گویم، شاید شیب تند “تخریبگرانه” و “تحمیق گرانه” سفر را بکاهد.
🔻سفر، سفره پهن و بی نهایت گسترده ای است که هر کس متناسب ذایقه اش، بهره و باوری از آن می برد و دارد. برای من سفر جستجوی چیزهاست، چیزهایی که در “اینجا”، شهر و کاشانه ام نیست و جویای آن در “آنجا”، جای دیگر هستم.
🔻سفر می رویم که بشنویم. هر جا صدایی دارد و نوایی. به ویژه کردستان و کرمانشاه که پایتخت صداست. صدای بشر از دیرترین دوره ها و دیرین ترین تمدن ها و تکنولوژی ها و طبیعت و تاریخ؛ و صدای فرودستان که جور زمانه و بار گران روزگار دمارشان را درآورده؛ روزگار تبعیض، روزگار استبداد، روزگار سرکوب، روزگار فقر، و روزگار بیگاری و کولبری. جهان مدرن و جامعه جدید، جای درهم و برهمی است. نه تنها دوغ و دوشاب بل تلخ و شیرین و زشت و زیبا به نام خدا یا شیطان در آن به هم آمیخته اند.
🔻سفر در میان کردها، سیری است برای فهم و فهماند در این بلبشوی زشت و زیبا. کردستان ملغمه ای است از خون و خرمی؛ “شادی فرهنگ” و “شرارت سیاست”؛ شور زندگی و شهوت قدرت. همه جای ایران همین است، اما در کردستان، عیان تر و عریان تر.
✅در کردستان که بودم گاه صدای تاریخ و طبیعت و تمدن را می شنیدم؛ صدایی تنیده در بافته هایی از تاروپودی سنگ و صخره. غار قوری قلا (قوری قلعه) که بودیم، در تالارهای باشکوهش (تالار مریم، تالار بلور، تالار روس، تالار کوهان شتر، تالار بتهوون و تالار مسیر برزخ)، همه چیز ساکت بود، اما سخن می گفتند. خفاش ها، تنها ساکنان جاندار ماوی گزیده غار بودند، اما صدای شکارچیان پنجاه هزار ساله عصر سنگ شنیده می شد.
🔻ظروف زیبای اجداد ساسانی مان را، (میراث و یادگاری با خط پهلوی که ساکنان اورامان ساختند) به موزه ها برده بودند، اما عطر غذاهای شان هنوز در هوا پراکنده بود. کریستال های براق و سفید، زیباترین تزییات تالارها بودند؛ و قندیل های بلند تالار عروس و کوهان شتر، چلچراغ های ساخته دست طبیعت هر استاد صنعت گر و هنرمندی را خیره و متحیر می کرد و مجلل ترین تالار عروس را نشان می داد.
✅ اینها همه سمفونی باشکوهی بودند که زیبایی و ظرافت طبیعت و در عین حال قدمت و تاریخ بلند سکونت مردمان این دیار را روایت می کردند.
🔻اینها همه صدای طبیعت بودند، طبیعت پیری که ما را نه به تماشا، بل به تدبیر فرا می خواندند. اجداد هزاران ساله ی ما در کردستان این غارهای دست نخورده را همراه با گنجینه هایی از زر و زیبایی به جای گذاشتند تا امروز و فردا فرزندان و نوادگان شان وارث ثروت و سرمایه ای برای بهزیستی و سعادت و آزادی شان سازند.
🔻این معادن بی انتهای معنا و مواد و مواهب تاریخی و فرهنگی، برای رونق اقتصادی مردم حاشیه رانده و حاشیه نشین و بیکار شده و محروم و محزون هم هستند. صدای بلندی می گفت با این میراث اجدادی عظیم چرا فقر و فلاکت بر چهره شهرها و روستاها کردستان بیداد می کند؟