یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان افروغ پر فروغ
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
خداوند روح استاد افروغ را شاد کند. از سال ۱۳۶۸ با او دوست بودم. مومن بود و انقلابی. به ایمانش و آرمانش وفادار ماند. جامعه شناس و سیاستمدار بود. اما نه قصد نان خوردن از جامعه شناسی را داشت و نه چشم به کیسه سیاست دوخته بود.
کوشید فلسفه و جامعه شناسی را بهم گره بزند. قایل به “رئالیسم انتقادی” بود. روی باسکار و مارگارت آرچر را دوست داشت. در سیاست، نقاد بود. سخت وفادار به گفتمان “انقلاب اسلامی” بود، اما خود را منتقد “جمهوری اسلامی” می دانست.
این مدت که سرطان داشت گاه گاه تلفنی با او گفت و گو می کردم. آزادگی داشت. در کتاب “چشم اندازهای فرهنگ معاصر ایران” فصلی هم به ارزیابی اندیشه هایش اختصاص داده ایم.
زحمت می کشید، رنج می برد. از تباهی های مملکت و فساد حاکمان و سیاستمداران خشمگین بود. نگران آینده بود. با او از نظر سیاسی همسو نبودم، اما به خاطر صداقت و خلاقیت و دلسوزی و دغدغه مندی اش، همیشه او را دوست داشتم و قلبا برایم انسان و آموزگار بزرگی بود.
تاریخ درباره او داوری هایش را خواهد داشت. او خود برخی خطاهایش را گفت و پذیرفت. این هم از صداقتش بود. کم اند آنها که شهامت اذعان به خطاهای شان کنند.
مهم ترین دغدغه سیاسی و اخلاقی اش عدالت بود. درباره نابرابری بسیار گفت و نوشت. در سال های آخر عمرشان کم کم دغدغه آزادی هم داشت، هر چند مجالی نیافت که آن را پرو بال دهد.
افروغ از حامیان رویکرد تضادگرایان در جامعه شناسی بود. همین، او را به گفتگوهای صریح و انتقادی سوق می داد. اما، در شرایطی که رویکرد ساختارگرایی کارکردی، در جامعه شناسی دانشگاهی ایران مسلط بود، داشتن رویکرد تضادی، شنا کردن خلاف آب بود.
یادش گرامی و روحش شاد.