ترس، طمع، تنبلی
2025-02-18علم نارس
2025-02-18📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان عصب شناسی شرافت چه می گوید؟
🔻۱۵ مرداد ۱۴۰۱
✅ آزادی نیاز وجودی انسان است و انسان ها ناگزیرند این نیاز را تأمین کنند؛ و الا ساختار و عملکرد مغز انسان نمی تواند به طرز صحیح و با ظرفیت کامل عمل کند. جامعه ی کم توان از تأمین این نیاز، انسان های خود را با اختلال های مغزی روبرو می کند و جامعه آزاد زمینه حداکثر استفاده از مغز و ظرفیت عصبی انسان را فراهم می سازد. تاریخ این را نشان می دهد. اجازه دهید مثالی بزنم.
🔻پل استراترن نویسنده ای است که مجموعه کتاب های جذابی درباب معرفی زندگی اندیشه نویسندگان و اندیشمندان بزرگ نوشته و همه آنها هم به فارسی ترجمه شده اند، در کتاب “آشنایی با دکارت” می نویسد: “در قرن هفدهم هلند برخلاف سایر کشورها، هیچکس بابت افکار خود بهایی پرداخت نمی کرد. هلندی های تساهل پیشه، میانه ای با تفتیش عقاید، تکفیر و سوزاندن صاحبان عقاید نداشتند، و اینها مزایای مهمی به حساب می آمد که متفکران نواندیش را از سراسر اروپا به هلند جذب می کرد. از میان چهار متفکر بزرگی که در قرن هفدهم اندیشه های فلسفی نوینی عرضه کردند، سه نفر – دکارت، اسپینوزا و جان لاک – مدتی از عمر خود را در هلند سپری کرده بودند. (چهارمین متفکر، یعنی لایب نیتس در نزدیکی مرز هلند در هانوور زندگی می کرد و چندین بار به هلند سفر کرد) (استراترن ۱۳۷۸: ۲۹).
🔻مثال های تاریخی برای نشان دادن ضرورت وجودی آزادی بی شمار است. تاریخ انسان شدن انسان، تاریخ آزادی یا مبارزه برای آزادی است. یعنی تنها آنها که به طریقی آزاد شدند انسان شدند حتی اگر این آزادی به بهای جان آنها بوده است.
✅ اما آزادی چیست؟ و بر چه مبنایی آن را مادر ارزش ها می دانم؟ آزادی از مسأله های بنیادی و حل ناشده ماست و در این زمینه به حد کافی گفته و نوشته شده است. بی آن که بخواهم درگیر بحث های آزادی شوم آزادی را به عنوان معلم انسان شناسی مولفه وجودی و اقتضاء عصب شناختی انسان می دانم.
🔻در آگوست سال گذشته (۲۰۲۱) محققان عصب شناسی و علوم رفتاری و اجتماعی دانشگاه براون آمریکا (تارا وایت و مگان گون اسلیوز) نتایج تحقیقی را منتشر کردند که جلب توجه کرد و نشان دادند ۱) «امکان عاملیت و استقلال در تصمیمگیری برای خود»؛ ۲) «آزادی از احتیاج»؛ ۳) «آزادی از ترس»؛ ۴) «حق منحصربه فرد بودن»؛ و ۵) «دربند نبودن» پنج ویژگی اساسی ساختار مغز انسان و کارکرد و رشد آن است. آنها مفهوم تازه «عصب شناسی شرافت» (Dignity neuroscience ) را ابداع کرده اند که نشان می دهد آزادی صرفا بحثی سیاسی، فلسفی و اجتماعی نیست بلکه ریشه در فیزیولوژی و آفرینش انسان دارد.
🔻 سایت آسو گزارشی مفصل از این تحقیق را ترجمه و منتشر کرده و نیازی نیست جزییات این دستاورد علمی را شرح دهم. اگر علم نشان دهد گونه بشر همان طور که برای رشد و زنده ماندن محتاج اکسیژن، آب سالم و غذاست، محتاج آزادی است، دیگری نیازی به مناقشه برای اهمیت و ضرورت و چیستی آزادی نداریم. منظورم از آزادی همین پنج ویژگی است: نترسیم و نترسانیم، در بند نباشیم، نیازهای بقا ما را به بردگی نکشاند، به جرم متفاوت بودن (دین، اندیشه، جنسیت، زبان، سبک زندگی و تفاوت های فردی) مجرم نباشیم، و نهایتا در مقام یک فرد استقلال و اختیار لازم برای انتخاب ها و تصمیم هایمان داشته باشیم.
🔻برمبنای عصب شناسی شرافت، آزادی در این پنج مقوله امری است برای گونه بشر در هر کشور و هر زمان. می توانیم درباره نقش فرهنگ و سیاست در شیوه تأمین آزادی بیندیشیم اما مشروط به این که مغز انسان های آن کشور و فرهنگ از میزان لازم آزادی برخوردار باشند که ساختار و عملکرد مغز افراد و آحاد مردم به علت کمبود یا نبود آزادی دچار اختلال نشود.
✅ بر این مبنای علمی، چند استنباط کلیدی می توان کرد:
🔻یک، آزادی نیاز همه است و نمی توان آن را به «خواسته روشنفکرانه» و «دانشگاهی» تقلیل داد؛ یا آن را خواسته گروه های اجتماعی کارگران، کشاورزان، کارمندان و دیگران ندانست.
🔻 دو، آزادی برای همه گروه های سنی است و نمی توان آن را خواسته بزرگسالان شناخت. کودکان و نوجوانان به همان اندازه بزرگسالان محتاج آزادی اند.
🔻سه، آزادی را نمی توان به «آزادی بیان» تقلیل داد. مغز انسان برای عملکرد صحیح نیازمند رهایی از ترس، فقر، بند، قیمومیت، و ناخودبودگی است.
🔻چهار، آزادی، اولویت وجودی انسان است و نمی توان با قید و شرط های سیاسی و فرهنگی آزادی را از اولویت انداخت.
🔻پنج، دین و قانون و آموزش و دیگر نهادهای جامعه برای تأمین آزادی انسان هستند. نمی توان آزادی را خادم دین، قانون و سیاست و دیگر چیزها دانست.
🔻شش، بشر در هر جامعه ای به میزانی که نسبت به وجود خود آگاه تر می شود، بیشتر نیازش به آزادی را می شناسد.
✅ سخنم را کوتاه کنم. آزادی مادر همه ارزش هاست، مفهومی سیاسی نیست، و ریشه در ساختار وجودی انسان دارد. انسان بودن و انسان شدن تنها در جامعه آزاد امکان پذیر است. می شود تا پایان تاریخ بحث و جدل کرد و ضرورت آزادی را به چالش کشید. این کار برای جوامع نا آزاد سازوکاری است تا ناتوانی و کم توانی شان برای تأمین آزادی انسان را توجیه کنند. انسانِ تشنه محتاج آب گواراست. این که کسانی هستند که آب کم می نوشند پاسخ به انسان های تشنه نیست.