چرا باید باسواد شویم؟ (۲)
2025-02-15چرا چیزی به ذهن مان خطور نمی کند؟
2025-02-15📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان چرا باید باسواد شویم؟ (۳) ، بخش پایانی
🔻 ۱۸ اسفند ۹۹
✅این که در مدارس بحران داریم و دانش آموزان خواندن و نوشتن را نمی آموزند و آن هایی که می آموزند نمی توانند از آن چه آموخته اند برای خلاق و بارور کردن ذهن خود استفاده کنند، ریشه در این واقعیت دارد که «ساختار اجتماعی سواد» را نمی شناسیم و آن را به مهارتی شناختی تقلیل می دهیم. این بحران نه تنها در مدرسه بلکه در آموزش عالی هم وجود دارد.
🔻در مقاله «صورتبندی مسئلۀ سواد دانشگاهی در ایران: نظریهای نو در زمینۀ نوشتار و نثر دانشگاهی در ایران» (۱۳۹۷) توضیح داده ام که ما دانشگاهی ها هم در جنبه های گوناگون زیبایی شناختی، زبان شناختی و معرفت شناختی خواندن و نوشتن مشکل داریم.
✅ سواد با تمدن، مدرنیته و کل فرهنگ ربط و پیوند عمیق دارد. در مقاله ای با عنوان «انشا و معلمی» (در کتاب «مرگ مدرسه، گفتارهایی انتقادی در آموزش و پرورش ایران») (۱۳۹۸) توضیح داده ام که انشا چه قدر معنا و اهمیت دارد و چه طور ما آن را به یک «درس بروکراتیک» تقلیل داده ایم.
🔻ماساکو واتانابه انسان شناس ژاپنی در کتاب «پرورش هنر استدلال: الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا» (۱۳۹۱) انشا را در نظام آموزشی آمریکا با ژاپن مقایسه می کند و اهمیت انشا در مدارس آمریکایی را نشان می دهد. او می نویسد در برخی ایالت های آمریکا درس انشا درسی که وتویی است و دانش آموزان تا از لحاظ کمی و کیفی حداکثر قابلیت را به دست نیاورند نمی توانند دیپلم بگیرند. او می نویسد «در آمریکا از پایه اول ابتدایی نحوه نوشتن مقاله را تعلیم می دهند و تا سطح دانشگاه از آن به عنوان ابزاری برای سنجش توانایی تحصیلی استفاده می کنند».
🔻در نظام آموزشی آمریکا«شرط ورود به دوره راهنمایی» موفقیت در درس انشا است (ص ۱۰۴). دقت شود در اینجا نمره قبولی به معنای شرط موفقیت نیست بلکه «توانایی در انشانویسی پیش شرط لازم برای ورود به دوره راهنمای می داند» (۱۰۷ص). این که در مدارس آمریکایی روی انشا تاکید می شود برای این است انشا تمرینی برای ارتقای قابلیت خوانایی و نویسایی ماست.
🔻درس انشا را از مدارس ایران در زمان احمدی نژاد حذف کردند. تنها درسی که دانش آموزان درگیر خوانایی و نویسایی می شدند. درس ادبیات و انشا و فارسی و دروس دیگر در خدمت خوانایی و نویسایی و سوادند.البته ما خواندن و نوشتن را به خوبی درک نمی کنیم. با خواندن و نوشتن و درک مطلب بحران پیدا کرده ایم.
✅ آزمونی به نام پرلز وجود دارد که ده سال یکبار برگزار می شود. در این آزمون ما بین پنجاه کشور، چهل و پنجم شدیم. این آزمون نشان می دهد ما چه قدر توانایی خواندن و نوشتن داریم. بسیاری از ما توانایی یک صفحه خلاقه نوشتن را نداریم. چیزی که من به آن بیسوادی سیاه می گویم. بی سوادی سفید زمانی است که فرد توانایی خواندن و نوشتنن ندارد ولی آرزوی خواندن و نوشتن دارد. بیسوادی سیاه وضعیتی است که فرد توهم این را دارد که سواد دارد و دیگر احساس نیاز هم نمی کند.
🔻ما با جمعیت زیادی از لیسانس و فوق لیسانس مواجهیم که سواد خواندن و نوشتن ندارند و احساس نیاز هم به آن نمی کنند. داستان ادبیات و هنرها تا حدود زیادی به داستان خوانایی و نویسایی در دنیای جدید بازمی گردد. جامعه ای در ادبیات و هنرها می تواند خلاق و پرتکاپو باشد که مسئله خواندن و نوشتن را خوب آموخته باشد.
✅ ما از زمان مشروطه جنبش بزرگی را آغاز کردیم برای این که خوانا و نویسا شویم. عوامل زیادی باعث شد خوانا و نویسا شدن ما به حاشیه رانده شود. یک دلیل همین رسانه های تصویری و بینایی محور شدن جامعه است. بخشی از داستان جامعه ما به همین تصویر محور شدن بازمی گردد. این که با فیلم و عکس لذت می بریم و با کتاب و کتابت فاصله گرفته ایم.
🔻بخشی دیگر برمی گردد به نمایشی شدن جامعه ما، جامعه نمایشی(formalism).یعنی جامعه ماکتی. ماکت مدرسه، نهضت سواد آموزی، کتاب و دانشگاه…. بخش دیگر به این برمی گردد که در شتاب تغییراتی که در سطح جامعه جهانی پیدا کرده است جامعه ما دچار بحران شده است و ما مجال کافی پیدا نکردیم تا در این تغییرات بتوانیم در یک فرهنگ مکتوب مستقر شویم.
🔻جهان غرب از رنسانس شروع کرد و قرن های هجدهم و نوزدهم در فرهنگ کتابت مستقر شد. کتاب «زندگی در عیش مدرن در خوشی»، اثر نیل پستمن مفصل شرح می دهد که در قرن هیجدهم و نوزدهم چه قدر شوق خواندن و نوشتن در آمریکا و کشورهای اروپایی زیاد بود. ما قبل از آن که بتوانیم در فرهنگ کتابت مستقر شویم به یک فرهنگ بصری جهش پیدا کردیم.
✅ بخشی از این بحران هم به نظام آموزشی به خصوص نظام آموزش عالی برمی گردد. نظام دانش و آموزش ما مبتنی بر پرورش عمیق و کیفی دانشجو نیست. پرورش کیفی و عمیق یعنی پرورش اخلاقی دانشجویان که از طریق پرورش همین مهارت ها صورت می گیرد. دانشجویی که درگیر کتاب می شود، کتاب می خرد، کتاب می خواند و کتاب برای او معنای وجودی پیدا می کند، در هزینه هایش صرفه جویی می کند تا کتاب بخرد.
🔻در نظام آموزشی ما خواندن و نوشتن به مهارت ساده تقلیل پیدا کرده است. دانشجویان ما اندیشیدن، پرسشگری و دغدغه مندی نسبت و خود و جامعه پیدا نمی کنند و همین مسئله که فضای آموزش و کلاس درس فضایی نیست که دانشجو لذت ببرد، خسته نشود و احساس کند که در حال رشد و بزرگ شدن است؛ و این که احساس کند شوق دارد و افق جدیدی از زندگی به رویش گشوده می شود. اگر در دانشگاه آن فضا را ندهیم دنبال هیجانات دم دست می رود.
✅ سید محمود حسینی نجاتی در پژوهشی با عنوان «تبار شناسی کلاس درس در ایران» (۱۳۹۷)، توضیح می دهد چه طور کلاس های درس «ضد کلاس» شده اند. دانشگاه در وضعیت کنونی اش جایی برای پرورش آدم ها به معنای آدم بودن نیست؛ بلکه جایی برای پرورش سوژه های ایدئولوژیک بازار و حکومت هاست؛ این که آدم های سر به راهی برای حکومت باشند یا در خدمت بازار باشند. البته این سیستم در هر دو وجه شکست خورده است. ولی چون آن هدف آدم شدن هم محقق نمی شود، آدم های خوانا و نویسا هم که حداقل از خودشان و از زندگی و از قابلیت ها، سرمایه ها و فضای فرهنگی لذت ببرند تربیت نمی شوند.
🔵 بحث خوانایی و نویسایی برای ما باید در پرتو «بینش جامعه شناختی» فهمیده شود. این ها پیوندی با مقوله های بنیادی تری که سوژه خوانا و نویساست دارند. اگر خوانایی و نویسایی در چشم انداز تاریخی، تمدنی و فرهنگی فهم شود ما می توانیم به درک تازه ای برسیم از این که چرا نمی نویسیم و نمی خوانیم.