🔶یاد همایش ها بخیر🔶
2025-02-14📝 یادداشت تکمیلی دکتر نعمت الله فاضلی درباره سخنرانی در دومین نشست از سلسله رویدادهای یک استاد، یک تجربه
2025-02-15📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان سوگ فیرحی و بازاندیشی جامعه ایرانی
✅ ۲۶ آبان ۹۹، خبرگزاری بین المللی قرآن
چکیده:
🔵درگذشت دکتر داود فیرحی (آبان ۱۳۹۹) مانند درگذشت ایرج افشار (اسفند ۱۳۸۹)، صادق آئینهوند (اردیبهشت ۱۳۹۴)، داریوش شایگان (فروردین ۱۳۹۷)، محمدامین قانعیراد (خرداد ۱۳۹۷) و غلامعباس توسلی (مهر ۱۳۹۹)، «رخداد فکری» اثرگذار و مهمی در حوزه عمومی ایران در سالهای اخیر شد.
✅ چیزی که کاملاً مشهود است این است که جامعه ایران مواجهای خلاقانه و انتقادی با درگذشت چهرههای دانشگاهی مستقل دارد و این مواجه به شکل کنونی آن نقش جدی و مهمی در فرایند تحولات ایران ایفا میکند. این مواجه، پارهای از پدیده بزرگتری است؛ پدیده «بازاندیشی انتقادی در مقیاس همگانی و ملی».
***
درگذشت دکتر داود فیرحی (آبان ۱۳۹۹) مانند درگذشت ایرج افشار (اسفند ۱۳۸۹)، صادق آئینهوند (اردیبهشت ۱۳۹۴)، داریوش شایگان (فروردین ۱۳۹۷)، محمدامین قانعیراد (خرداد ۱۳۹۷) و غلامعباس توسلی (مهر ۱۳۹۹)، «رخداد فکری» اثرگذار و مهمی در حوزه عمومی ایران در سالهای اخیر شد. مجموعه زیادی از بحثها و گفتوگوها درباره زندگی و اندیشه این استادان دانشگاه در حوزه عمومی شکل گرفت. ویژگی مهم و مشترک این اساتید، «استقلال فکری» و «بینش و منش انتقادی» آنها و همچنین تعلقشان به رشتههای علوم انسانی و اجتماعی (فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی، علوم سیاسی) بود. همه این استادان در گروه دانشگاهیان خلاق، فعال، و مستقل قرار میگیرند که نه در زمره «دانشگاهیان حکومتی» هستند و نه در زمره «دانشگاهیان بروکراتیک» که هیئت علمی دانشگاه بودن، صرفاً برای آنها شغل است. پرسش این است که چرا و چگونه این رخداد فکری (که دلالتهای سیاسی آشکار دارد) شکل میگیرد؟ بازتاب گسترده درگذشت این استادان دانشگاه در حوزه عمومی چه معنایی دارد؟
برخی این بازتابها را نشانه «مردهپرستی» ایرانیان میدانند. برخی دیگر نیز این فضا را «روحیه عاطفهگرایی و احساساتیگری ایرانی» قلمداد کردهاند. همچنین این دیدگاه نیز وجود دارد که این فضاهای سوگ، برساختهای مجازی است که صرفاً حاصل رسانهها و شبکههای اجتماعی است و عمق و اصالت ندارند و به صورت موج گذرا شکل میگیرند و به سرعت محو میشوند. گویی این سوگواریها سرگرمیهای طبقه متوسط شهری است که نه ریشهای عمیق در تاریخ اکنون ما دارند و نه میتوانند در ساختیابی فرهنگ و جامعه اثری جدی بگذارند. اما به گمان من این رویکردها نمیتوانند چگونگی و چرایی شکلگیری این رخدادهای فرهنگی را توضیح دهند. مردم ایران برای درگذشت «چهرههای هنری و دانشگاهی مستقل» خود سوگواری میکنند و این «سوگواریهای انتقادی» کاملاً متمایز از «سوگواریهای متعارف» برای اموات و درگذشتگان است.
چیزی که کاملاً مشهود است این است که جامعه ایران مواجهای خلاقانه و انتقادی با درگذشت چهرههای دانشگاهی مستقل دارد و این مواجه به شکل کنونی آن نقش جدی و مهمی در فرایند تحولات ایران ایفا میکند. این مواجه، پارهای از پدیده بزرگتری است؛ پدیده «بازاندیشی انتقادی در مقیاس همگانی و ملی». جامعه ایران از طریق یادآوری و سوگواری برای چهرههای فکری و دانشگاهی معین، یعنی چهرههای مستقل، صدای انتقادی جامعه را روایت و رؤیتپذیر میکند و پرسشها و مسئلههای ساختاری جامعه را در چارچوب زندگی و اندیشه چهرههای دانشگاهی مستقل خود صورتبندی تازه مینماید. امکانپذیر شدن این بازاندیشی انتقادی در بستر مجموعهای از عوامل متعدد مانند رسانهای شدن، گسترش آموزش عالی و دانشگاه، توسعه علوم انسانی و اجتماعی و چرخش انتقادی در گفتمان سیاسی طبقه متوسط جامعه و همچنین بحرانهای متعدد جامعه و نظام حکمرانی ایران ریشه دارد. در این جستار سازوکار این بازاندیشی و شرایط تاریخی ظهور آن را توضیح میدهم.
در سالهای اخیر و بهویژه در یک سال گذشته که دنیا به دلیل بحران کرونا به طور مضاعفی در حال رسانهای شدن است، شاهد رخدادهای قابل توجهی هستیم. یکی از این رخدادها رفتن یا درگذشتن چهرههای دانشگاهی، هنری و علمی است که به اشکال گوناگون سهم مهمی در شکلگیری فرهنگ و گفتمانهای سیاسی یا فکری جامعه ایران دارند. درگذشت این اندیشمندان با توجه به فضای رسانهای شده جامعه، طنین گستردهای در مطبوعات، تلویزیونها و شبکههای اجتماعی و به طور کلی حوزه عمومی ایجاد میکند. دو سال پیش وقتی که محمد امین قانعی راد جامعهشناس فقید از دنیا رفت برخی به درستی از تولد دوباره قانعی راد سخن گفتند. با توجه به فضای شکل گرفته در آن زمان از قانعی راد دوم سخن به میان آمد، چرا که با درگذشت ایشان مجموعه وسیعی از فیلمها، خبرها، تحلیلها و متنها در فضای گفتمانی جامعه تولید و منتشر شد. در روزهای اول ماه آبان (۱۳۹۹) منوچهر آشتیانی و غلامعباس توسلی دو جامعهشناس بزرگ ایران از میان ما رفتند و مطبوعات، رسانهها و شبکههای اجتماعی گفتوگوهای مهم و پردامنهای حول شخصیت، زندگی و اندیشههای آنها شکل دادند. درگذشت استاد فقید دکتر داود فیرحی نیز طنین عمومی گستردهای ایجاد کرد و مجموعه وسیعی از سخنرانیها، یادداشتها و گفتوگوهای سیاسی فکری و فرهنگی برای گرامیداشت یاد و نام او در حوزه عمومی عرضه شد. شکلگیری چنین فضایی برای درگذشت یک جامعهشناس، استاد علوم سیاسی و به طور کلی استاد دانشگاه در جامعه امری طبیعی یا عادی نیست. استادان دانشگاه قهرمانان ورزشی و سلبریتی هنری نیستند که در میان مردم و گروههای گوناگون اجتماعی محبوبیت و شهرت داشته باشند. این گونه بزرگداشتها برای چهرههای هنری، پدیده تازهای در جامعه مدرن و جامعه معاصر ایران نیست. اما این که درگذشت استاد دانشگاه بتواند بازتابهای گسترده در حوزه عمومی ایجاد کند، تابع «منطق سلبریتی» یا محبوبیت هنری و ورزشی نیست، بلکه «منطق اجتماعی» در اینجا وجود دارد که نیازمند تأمل و توضیح است.
وقتی که صادق آئینهوند، داریوش شایگان و قانعی راد از دنیا رفتند هزاران یادداشت، متن و عکس و فیلم درباره آنها در شبکههای اجتماعی، مطبوعات و رسانهها منتشر شد. در حوزه عمومی ایران لحظههای سوگاندیشی و انتقادی معناداری شکل گرفت. این لحظهها، رخدادی قابل تأمل بودند که هزاران نفر در خلق این لحظهها شرکت فعال داشتند. تأمل در این که در جامعه ایران چنین جمعیت انبوه آگاه و هوشیار و توانایی وجود دارد که میتواند یک فیلسوف یا جامعهشناس که عموماً به شیوه فنی مینویسند و نثر و شیوه بیان آنها عموماً برای مخاطبان دانشگاهی بود، درک کند و از طریق بازخوانی و تحلیل نوشتهها و گفتهها و زندگیشان، پرسشهای جدی درباره ایران امروز صورتبندی نمایند. اکنون که استاد فیرحی از میان ما رفتهاند شاهد تکرار این رخداد هستیم. انبوهی از سخنرانیها، یادداشتها و بیانها درباره نوشتهها، آثار و اندیشههای فیرحی را در شبکههای اجتماعی، تلویزیونها و رسانهها مشاهده میکنیم. جامعه دانشگاهی ایران امروز از حدی از بالندگی، توانایی و قابلیت برخوردار شده است که میتواند از لحظه سوگ به عنوان رخداد فکری و فرهنگی استفاده کند و لحظه سوگ را به رخداد فکری بدل سازد.
حوزه عمومی هر مرگی را به رخداد فکری تبدیل نمیکند. کسانی رفتنشان برای جامعه ما تولد تازهای است که به تعبیر استاد فراستخواه «کنشگران مرزی» هستند؛ یعنی استادان، اندیشمندان و شخصیتهایی که مستقل هستند. آنها که زندگی، آثار و اندیشهشان نه در چارچوب گفتمان رسمی سیاسی قرار میگیرد و نه «چریک فکری» یا «مبارز سیاسی» هستند. غلامعباس توسلی از جامعهشناسان ایرانی بود که در بیش از نیم قرن زندگی دانشگاهیاش، تقلا برای توسعه استقلال علوم اجتماعی بود. به همین ترتیب میتوان درباره فیرحی سخن گفت. اگر چه رشته فکری فیرحی فقه و الهیات سیاسی بود و طبیعتاً این دانش در مقایسه با جامعهشناسی، باستانشناسی یا اقتصاد درهم تندیگی پررنگتری با گفتمان سیاسی دارد، اما برای فیرحی فقه سیاسی بیش از آنکه نوعی کنش و اقدام و فعالیت عریان سیاسی باشد، قلمرو اندیشهورزی بود. تلاش فکری فیرحی را میتوان در امتداد تقلای جامعه دانشگاهی ایران برای استقلال نهاد علم و رشتههای دانشگاهی تلقی کرد. جوامع مدرن یا معاصر در مسیر ساختیابی یا توسعهشان لاجرم باید برای استقلال نهادی و تمایز و تشخصیابی نهادها تلاش کنند.
البته در این مسیر، نهاد سیاست و حکومت در ایران تلاش میکند استقلال، تمایز و تشخصیابی را تحدید کند و به شیوههای گوناگون موانع بزرگی برای استقلال آن به وجود آورد، چرا که گفتمانها یا حکومتهای کمتر دموکراتیک میل غریزی به استثمار همه نهادها را دارند. مقاومت در برابر گفتمان مسلط قدرت امری اجتناب ناپذیر است. بزرگداشت دانشگاهیان مستقل بخشی از این گفتمان مقاومت است. از این رو در جامعه امروز ما میبینیم آن گروهها یا شخصیتهایی در حوزه عمومی اعتبار و ارزش همگانی جدی دارند که در مسیر استقلال نهادی هنرها، رشتههای دانشگاهی، قلمروهای پژوهشی و به طور اندیشه و اندیشهورز حرکت کرده و برای این استقلال فداکاری و مبارزه جدی ارزشمند کرده باشند. کنشگران مرزی که فراستخواه مطرح کردهاند بیان کننده این نکته است که چگونه اندیشمندان، هنرمندان و کنشگران بزرگ میتوانند به تعبیر او بین دیوان دولت و دیوان ملت بایستند و قلمروهای میانی و بینا و مستقلی را شکل دهند. جامعه فکری و حوزه عمومی امروز ایران توسط رسانهای شدن و شبکههای اجتماعی امکان فرصت این را پیدا کرده است تا بتواند از طریق فضای سوگ این استقلال نهادی و تلاش برای ایجاد عرصههای بینا و مستقل را توسعه دهد. از این رو مشارکت گسترده مردم در لحظههای سوگ نه مردهپرستی است و نه کار عادات و رفتارهای ناخودآگاه بلکه در هوشیاری کامل تلاش میکند تا از طریق برجسته کردن و بازاندیشی در اندیشه و زندگی کنشگران مرزی و آنها که برای خلق لایههای میانی میکوشند به نوعی در فرایند توسعه جامعه مشارکت کنند.
بزرگداشت دانشگاهیان مستقل در قالب سوگ، دلالتهای معنایی دیگری نیز دارد. این بزرگداشتها و سوگها «لحظههای خلاق» برای جامعه فکری ایران نیز هستند. باید بین اشکال لحظههای سوگ تفکیک قائل شد. «لحظههای سوگ انفعالی» را باید از «لحظههای سوگ فعال» متمایز کرد. لحظههای سوگ انفعالی، لحظههایی است که جامعه فقط اشک میریزد و افسرده و اندوه و واداده و به نوعی سرخوردگی یا افسردگی خود را نشان میدهد اما لحظههای سوگ فعال، لحظههایی است که جامعه تلاش میکند که بیشتر بیاموزد؛ یادگیری که به گمانم مقدسترین واژه معاصر برای انسان امروزی است، در لحظههای سوگ فعال خود را احیا میکند. مقدسترین واژهای که میتوان برای انسان آن را دائما تکرار کرد؛ چرا که انسان و جامعه از طریق یادگیری است که رشد مییابد و خود را تجربه میکند. یادگیری مقدسترین واژهای است که امکان انسانورزی را برای ما فراهم میکند. لحظههای سوگ فعال، لحظههای یادگیری هستند. در رثای شایگان، قانعی راد، توسلی و داود فیرحی ناظر شکلگیری شکلهای جدیدی از یادگیری هستیم. انسان ایرانی در این فضای سوگ بر سر خود نمیزند، بلکه با سر خود میاندیشد و پرسشهای تازهای درباره سرشت و سرنوشت تاریخ، سیاست و فرهنگ طرح میکند. نباید لحظههای سوگ فعال را با لحظههای سوگ منفعل یکسان دانست، دانشگاه ایران همانطور که گفتم طرحواره و الگوی فرهنگی را در طول قرون متمادی شکل داده است که در سوگ بیندیشیم و بیافرینیم.
سوگ و سوگواری، حزن و غم یکی از الگوهای فرهنگی یا طرحواره ذهن جامعه ایران است که در این طرحواره و الگو، انسان ایرانی برای سخن گفتن و اندیشیدن امکانهای بیشتری را تعبیه کرده است. به عبارت دیگر میتوان گفت ساختمان ذهنی یا عادتواره جمعی ما ایرانیان به گونهای است که در فضای سوگ میاندیشد. این «سوگ اندیشی» را در بسیاری از تجربههای جمعی کنونی جامعه ایران میتوان مشاهده کرد. وقتی استاد شجریان از دنیا رفت شاد بودیم که مجموعه وسیعی از گفتوگوها که نه تنها درباره موسیقی بلکه درباره سیاست، فرهنگ، مذهب و عرف انجام شد. به واقع، فراتر از هر سوگواری و نوحهخوانی، رخداد سوگ شجریان دانشگاه بزرگی برای جامعه ما بود که در آن همه مردم در کلاس این دانشگاه سخن میگفتند، پرسش کردند و درباره همه چیز به شیوه مسئلهمند اندیشیدند و تبادل فکر کردند. رخداد سوگ برای جامعه ما لحظهای است که جامعه معلق میشود، تابوها، منعها، فشارها و محدودیتها کاهش مییابد و انسان و جامعه ایرانی امکان تازهای برای اندیشیدن به نیندیشیدهها و سخن گفتن درباره حرفهای مگو سوق پیدا میکند. از این رو تمام مسئله درگذشت استادان نه مردهپرستی و نه تکرار و بازتولید عادتهاست.
علاوه بر این، طنین گسترده «رخداد سوگ» به مثابه «رخداد فکری» در حوزه عمومی جامعه ما بیانکننده برخی تحولات بزرگ در نگاه تاریخی در جامعه نیز هست. طی یک نیم قرن اخیر به دلیل توسعه آموزش عالی و گسترش آموزش عمومی و توسعه شهر و شهرنشینی مجموعهای از تحولات گسترده از حیث فرهنگی و فکری در جامعه شکل گرفته است. شاید بتوان گفت نوعی «رنسانس فکری و فرهنگی» در برخی حوزههای فرهنگی جامعه در حال شکلگیری است. در حوزههای گوناگون علوم انسانی و اجتماعی چهرههای دانشگاهی داریم که از جایگاه و اعتبار بزرگی برای جامعه برخوردارند. اگر چه ما تا رسیدن به وضعیت مطلوب یا ایدهآل فاصله زیادی داریم، اما راهی که در نیم قرن گذشته طی کردهایم، راه طولانی و ثمربخشی بوده است. در پنجاه سال پیش به سختی میتوانستیم در رشتههای باستانشناسی، جغرافیا، روانشناسی، زبانشناسی، اقتصاد، انسانشناسی، تاریخ، مطالعات شهری، معماری، علوم سیاسی، فلسفه، حقوق، ارتباطات و جامعهشناسی «اجتماع دانشگاهی» داشته باشیم که هزاران دانشجو و استاد و مترجم و نویسنده و خواننده داشته باشند اما اکنون در جامعه ما چهارده میلیون دانش آموخته و سه و نیم میلیون دانشجو وجود دارد و این جمعیت بزرگ، زمینه اجتماعی و جمعیتی قابل توجهی است که در صدها رشته دانشگاهی درگیر شده و با آنها آشنا هستند. این جمعیت تا حدودی هویت خود را به رشتههای دانشگاهی پیوند زدهاند و از طریق شبکههای اجتماعی و رسانهها درگیر داستانهای رشتههای خود هستند.