🔶به خانه برمیگردیم اما به کدام خانه؟🔶
2025-02-06🔶دست دانشگاهیان انسانی و اجتماعی را می بوسم🔶
2025-02-06📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان «خانه فعال» ساختن، دعوت به عرفان بازی نیست
🔷پاسخ به نقد آقای مهران صولتی 🔷
✅ وب سایت پنجره، ۱۲ فروردین ۹۹
🔵 آقای مهران صولتی در یادداشتی چند نکته انتقادی درباره یادداشت من با عنوان «به خانه بر میگردیم اما به کدام خانه» در کانال تلگرامی «پنجره» نوشتهاند. ملاحظاتی درباره نقدهای او هست که به امید توجه بیشتر به مقوله خانه در ایران امروز آنها را توضیح میدهم.
🔶 ۱. صولتی نوشتهاند من«به مبانی پارادایمیک نوشته خود وفادار نماندهام» زیرا از یک سو با «تجربه خیابان و قدم زدن را از جمله ویژگی های مهم انسان مدرن» بحثم را آغاز کردهام، اما در انتها «به تجویز عرفان برای خانهنشینی در روزگار کرونایی» رسیدهام. این خوانش صولتی از دیدگاه من، واقعبینانه نیست.
🔻آنچه من نوشتهام این است که «برای خانهنشینی ما نیازمند احیای معنای خانه و توسعه عملکردهای آن به کمک خلاقیتهای فردی و پذیرش مسئولیت دشوار بازاندیشی در معنای خانه و تلاش برای توسعه عملکردهای خانه است». این پیشنهاد را براساس مسأله خانه در جامعه معاصر مطرح کردهام، مسألهای که اگر از منظر پدیدارشناسانه به آن بپردازیم، قابل توضیح است.
🔻این پیشنهاد را نه براساس عرفان و تصوف سنتی، بلکه براساس ضرورت موقعیت بحرانی کنونی و همچنین قابلیتهای خانه برای فعال شدن و گسترش یافتن عنصر خیال در آن بیان کردهام. صولتی احتمالا مفهوم «توهم» با «تخیل» (در دیدگاه من) را جابجا دریافت کردهاند. نظریه «خانه فعال» بر عنصر خیالپروری و تخیل پدیدارشناسانه استوار است و نه بر توهم صوفیانه.
🔶۲. صولتی پیشفرضی بنیادی در نقدشان دارند که کاملا مناقشهانگیز است. صولتی رویکرد معناکاوانه و پدیدارشناسانه من را به «عرفانزدگی» تقلیل داده و همچنین میان عرفان و دنیای مدرن هم تضاد و تناقض میبینند. عبدالحمید ضیایی در کتابشان «عرفان و مدرنیته» استدلال میکنند میان «عرفان سنگین و متصلب»، «ارادتسالار» و مریدپرور و عقلستیز پیشینیان با انسان مدرن سازگاری وجود ندارد. من هم با ایشان هم عقیدهام.
🔻اما به خاطر داشته باشیم که ما اکنون در زمانه «مابعد مدرن» زیست میکنیم، نه زمانه مدرن. کرونا ویروس هم از مخاطرات جامعه مابعدنوگرایی است و نه از مخاطرات صنعتی جامعه مدرن. در فضای مابعد مدرن بسیاری از مکتبها و فرهنگهای عرفانگرایی ساخته و پرداخته شدهاند و با استقبال جهانی نیز روبرو بودهاند. در نظر بگیریم که نوشتههای پائولوکوئیلو و کارلوس کاستاندا چگونه عرفان آمریکای لاتینی را جهانی کردهاند؛ یا عرفان بودایی که به سراسر جهان نفوذ کرده است. احیای اندیشههای مولانا و خیام هم «عرفان ایرانی» را نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان گسترانیده است. در چنین حالوهوای مابعدمدرن، سخن گفتن از توجه به عرفان نباید موجب شگفتی شود.
🔻ما در قرن نوزده یا نیمه اول قرن بیستم زندگی نمیکنیم، دورهای که هرگونه توجه به عنصر «معنا»، ستیز با عقل و خرافات محسوب میشد. حتی اگر بپذیریم که میان معناگرایی و عقلگرایی دنیای مدرن ناسازگاری منطقی وجود دارد، همچنان میتوان مردم را به ساختن «خانه فعال» و توجه جدی به تخیل دعوت کرد، زیرا در واقعیت جامعه مابعدنوگرای امروزی بیش از جامعه مدرن رویکرد معناگرا اهمیت پیدا کرده است. داریوش شایگان نشان داد که جهان به سوی «افسون زدگی جدید» در حال تحول است. این واقعیت جهانی ماست. ممکن است آن را متناقض یا حتی نامطلوب بدانیم؛ اما در هر حال واقعیت اینست و جز این نیست.
🔶۳. صولتی نوشتهاند من «تفاوتهای خانهنشینی اروپاییها با ایران» را نادیده گرفتهام. استدلال من اینست که خانه در جهان معاصر پذیرای انسان کرونایی نیست، زیرا عملکردهای اجتماعی و فرهنگی خانه در دوره مدرن تضعیف یا کلا تخریب شده است. از این منظر تفاوت چندانی میان خانه ایرانی و خانه اروپایی وجود ندارد، جز این که موقعیت خانه در اروپا بحرانیتر است، زیرا به نقل باشلار نوشتهام «پاریس خانه ندارد». شدت بیخانمانی انسان غربی بیش از انسان ایرانی است. اما انسانِ ایرانی کلانشهری شده هم خانه گرم و خیالانگیزی ندارد.
🔶۴. صولتی مینویسد این که انسان ایرانی از کوه و دشت به شهر و کلانشهر کوچ کرده است، محل تردید است و میپرسد «آیا اصولا چنین اتفاقی افتاده است؟ خواننده در این مورد چیزی نمیداند چون فاضلی بسیار مجمل از کنار آن میگذرد!» من بر دادههای سرشماری سال ۱۳۹۵ تکیه کردهام و گفتهام هفتاد و پنج درصد ایرانیها شهرنشین و نیمی از این جمعیت هم کلانشهری شدهاند. البته شاید پرسش دقیقتر این باشد که آیا خانه کلانشهری ایرانی، مشابه خانه کلانشهری لندن و برلین و نیویورک است یا نه؟ با تکیه بر تحقیق غزنویان با عنوان «جهان خانگی ما» توضیح دادهام که همچنان خانه ایرانی پیوندهایی با سنتها، خانواده و فرهنگ دارد، اما این پیوند سست و شکننده شده است. پیشنهاد من برای ساختن خانه فعال و تکیه بر تخیل ایرانی، دقیقا مبتنی بر وجود این پیوندهاست، هر چند این پیوندها سست شدهاند.
🔶 ۵. صولتی توجه جدی به هسته نظری دیدگاه من نداشتهاند. به اعتقاد من در موقعیت بحرانی کنونی که ناگزیر از خانهنشینی شدهایم، ما میتوانیم و باید بر ظرفیتهای وجودی و خلاقهمان مانند عنصر تخیل و خاطره و تجربههای تاریخی و ظرفیتهای فرهنگی مانند سنت خلوتگزینی استفاده کنیم تا بتوانیم به جای خانه منفعل، «خانه فعال» بسازیم.
🔻یادآوری سنت خلوتگزینی که از ابوسعید ابوالخیر بیان کردم به معنای بازتولید و بازگشت به این سنت نیست، بلکه به معنا بازخوانی و یادآوری این ظرفیت انسانی و فرهنگی در تاریخ ماست. امروزه مراقبه کردن، یکی از روالها و رویههای پذیرفتهشده فرهنگ مابعدنوگرایی است. یوال نوح هراری در کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱»، آخرین درس را به مراقبه اختصاص میدهد. او مینویسد از «سال ۲۰۰۰ روزی دو ساعت مراقبه میکنم و در یک دوره یکماهه یا دوماهه عزلتنشینی شرکت میکنم». هراری توضیح میدهد که اگر این مراقبه را انجام نمیدادم، «نمیتوانستم دو کتاب انسان خردمند و انسان خداگونه را بنویسم». لازم است یادآوری کنم که هراری در همین کتاب «۲۱ درس برای قرن ۲۱» توضیح میدهد که انسان مذهبی نیست و توجه او به مراقبه ریشه در باورهای دینی ندارد، بلکه ریشه در حقیقتهای علمی دارد.
🔶 ۶. با توجه به این نکات، گمان نمیکنم تحلیل خانه براساس تلاش برای بهکار گرفتن قوه خیال، و فعال ساختن خانه به نحوی که بتواند خانه را فضای فراغت، کار، پرورش و خیالپروری و تعامل و تأمل کند، تحلیلی ناموجه و غیرواقع گرایانه یا از نظر پارادایمی متناقض باشد. البته هر یک از گروههای گوناگون اجتماعی با توجه به جهتگیریهای فرهنگی و ارزشهایشان به شیوهی خاص خود خانه فعال و تخیلشان را به خدمت میگیرند. برای مثال، گروههای مذهبی ممکن است با جهتگیری دینی و گروههای سکولار نیز با جهتگیری و ارزشهای سکولار، خانهشان را رونق و گرمی میبخشند.
🔻در اینجا مهم اینست که در مواجهه با خانه، به نیروی عاملیت و سوژگی توجه کنیم. نکتهای که من یادآوری کردم این بود که موقعیت خانه در فضای تاریخی مدرنیته با چالشهای جدی روبرو شده است و امروز اگر نیازمند زیستپذیر کردن خانه شدهایم، ناگزیر باید آگاهانه و خلاقانه برای ساختن خانهای فعال تلاش مضاعف کنیم. قطعا این کار برای همه ممکن نیست و دوره قرنطینه ممکن است با دشواریهای سختی همراه شود.
🔵🔵 متن یادداشت آقای مهران صولتی:
عرفان چاره تناقضات نظری نیست
مهران صولتی | دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی • March 28, 2020 at 8:07 PM
زمانی یوسف اباذری در نقد پررنگ شدن آموزه های عرفانی در آرای عبدالکریم سروش از تعبیر«فربه شدن عرفان» بهره گرفته بود. هنگامی که یادداشت دکتر فاضلی را میخواندم بیاختیار به یاد این عبارت افتادم. می کوشم تا در ادامه ارتباط این تعبیر با یادداشت مورد نقد را بیان کنم.
مهمترین نقدی که به مقاله دکتر فاضلی وارد است این است که ایشان به مبانی پارادایمی نوشته خود وفادار نماندهاند. به عبارت دیگر در حالی که یادداشت خود را بر اساس روایتهای «دوسرتو» و «مارشال برمن» از مدرنیته آغاز کرده و تجربه خیابان و قدم زدن را از جمله ویژگیهای مهم انسان مدرن در مقایسه با حضور انسان پیشامدرن در کوه و دشت و جنگل ارزیابی کردهاند ولی در انتهای یادداشت به تجویز عرفان برای خانهنشینی روزگار کرونایی میرسند. این همان سیری است که بارها در آثار عبدالکریم سروش شاهد بودهایم؛ پیشبرد بحثی بر اساس مبانی استدلالی و در نهایت رجوع به عرفان برای جستجوی فصلالخطابی برای پایان بخشیدن به آن. بنابراین به نظر میرسد این پل زدن غیرروشمند میان دو پارادایم (پرسهزنی مدرن و خانهنشینی سنتی) میتواند از ایرادات وارد به یادداشت فاضلی باشد.
از سوی دیگر فاضلی بعد از ذکر داستان خانهنشینی پساکرونایی در جهان، ایران را نیز در تداوم همین روند ارزیابی میکند بدون آن که به تفاوتهای خانهنشینی اروپاییها با ایرانیها بپردازد. شخصا علاقمندم که فاضلی در تداوم رویکرد فرهنگی خود به مقوله کرونا از این تفاوتها بیشتر سخن بگوید و بر غنای بینش جامعهشناختی ایرانیان بیفزاید. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر میشود که اتفاقا مارشال برمن به عنوان یکی از جامعهشناسانی که فاضلی به آرای او استناد کرده است از تکثر مدرنیتهها به تناسب وضعیت خاص جوامع مختلف دفاع و بر آن تاکید میکند.
در بخش دیگری از یادداشت، فاضلی خانهنشینی اخیر ایرانیان را نوعی بازگشت از خیابان، کوه وبیابان میداند که در دهههای گذشته به وقوع پیوسته است. این در حالی است که وی در بخش اول مطلب خود، خیابان را در تقابل با کوه و بیابان به تصویر کشیده است. اگر چه میتوان احتمال داد که این اشتباه سهوی باشد ولی برای خواننده دقیقی که روی چیدمان واژگان نویسنده حساب ویژهای باز کرده است این پریشانی میتواند موجب سردرگمی شود. ابهام دیگر به ذکر تجربه دهههای پیش مردم ایران یعنی همان گریز به کوه و بیابان برمی گردد! فاضلی البته چرایی این تجربه را توضیح نمیدهد. اینکه چه عواملی موجب شده است که به طور مثال پنجاه سال پیش مردم شهرها را رها کرده و به طبیعت پناه برده باشند. آیا اصولا چنین اتفاقی افتاده است؟ خواننده در این مورد چیزی نمیداند چون فاضلی بسیار مجمل از کنار آن میگذرد! ابهام دیگر اینکه اگر خانههای امروز ما اگرچه مستحکمتر، ولی بیروحتر هستند (فاضلی برای اثبات این پدیده در متن یادداشت خود به جمله از هایدگر ارجاع میدهد)، و همین موجب عدم ارضای روحی شهروندان از زیست خانگی میشود و بنابراین آنان باید به توصیه فاضلی به دامان عرفان پناه ببرند، چرا در مثلا پنجاه سال پیش که خانههای ما از روح و جان و معنویت بیشتری به دلیل پررنگ بودن ارزشهای دینی برخوردار بودند از خانه گریزان بوده و به طبیعت پناه برده بودند؟ زمانی که توالی این رویدادها را در نظر می گیریم بیشتر متوجه می شویم که روایت فاضلی از خانهنشینی ایرانیان در این یادداشت اگرچه مبدعانه، دلنشین و خواندنی جلوه میکند ولی از نظر هماهنگ کردن داعیههای تئوریک خود با مستندات تاریخی چندان موفق نیست. مضافا اینکه نوعی اختلاط پارادایمی کلیت مقاله را آزار میدهد. امیدوارم تلاش ارزشمند فاضلی در پروبلماتیزه کردن مقوله خانهنشینی شهروند ایرانی مدرن در روزگار ظهور پدیدههایی مانند کرونا بتواند از سوی محققان دیگر تداوم یافته و بصیرتهای بیشتری در این باب برای ما به ارمغان آورد.