📝نامه ۲۹۲ نفر از دانشگاهیان درباره بحران های کشور و راهکارهای آن
2025-02-04اعتماد به علوم اجتماعی در پیش بینی آینده
2025-02-04📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان
🔶خطر «غریزه نفرت از کتاب» را جدی بگیریم!🔶
✅ وب سایت انجمن علمی ارتقای کتابخانه های عمومی ایران، ۳۱ تیر ۹۷
کتاب لااقل برای همه آنهایی که فعالیت دانشگاهی میکنند، از نان شب هم واجبتر است؛ و گاهی از رگ گردن هم به آنان نزدیکتر! اما همین قرابت و ضرورت، لزوماً باعث نشده است تا لااقل دانشگاهیان ما در همین ایران خودمان به آن عمیقاً بیندیشند؛ هر چند ناگزیرند با آن یا از طریق آن بیندیشند و از این مجاری لقمه نانی به کف آرند. نانِشان حلال؛ نوش جان شان باد اما عقل و انصاف حُکم میکند که گاه و بیگاه ما دانشگاهیان از هر رشته و فرقهای که هستیم از حال و روز کتاب و کتابخانه و مقولات آن کمی خبردار شویم؛ و آگاه باشیم که اگر این کُهن «قنات معرفت» و دانایی خشک شود، دیگر نهتنها رزق و روزی ما دانشگاهیان بلکه تمام آب و آبادانی این مُلک و ملکوتش رو به ویرانی میگذارد و چنان خواهد شد که خدای ناکرده نه از تاک نشانی میماند و نه از تاکنشان. در این باره همین چند سطر پایینتر دلایلم را برایتان مینویسم.
این روزها در شهرمان تهران رویدادی شکل گرفت که مجدداً مرا درگیر «مسئلهی کتاب» در ایران کرد. در اینجا میخواهم به این رویداد اشارهای کنم و به مناسبت این رویداد سخنی دربارهی «مسئله کتاب» در ایران امروزمان بگویم. میدانم در این غوغای گرانی ارز و دعوای میان غرب و شرق و هزار خبر ناگوار دیگر، میپرسید اکنون چه وقتِ نوشتن از کتاب و کتابخانه است؟ خب، لابد شما هم حق دارید، اما به من هم کمی حق بدهید تا بعد از نوشتن چند دوجین کتاب دربارهی ایران معاصر و فرهنگ آن، این طور گمان کنم که «مسئلهی کتاب و کتابخانه»، مادرِ همه «مسئلههای فرهنگی» ماست. احساس میکنم این طرز نگاهم ممکن است برای برخی کمی محافظهکارانه جلوه کند و باعث ناخشنودی آنانی شود که مثل من معمولاً با «عینک نظریه انتقادی» به جامعه مینگرند. اما تردید نکنیم که سخن گفتن از کتاب، مطلقاً محافظهکارانه نیست. در اینجا به این دلیل مکث میکنم و بر «محافظهکارانه نبودن» اندیشیدن و سخن گفتن از «وضع کتاب» یا به تعبیر دقیقتر خودم «مسئلهی کتاب» تأکید مینمايم که جماعت روشنفکران و «منتقدان فرهنگ» ضرورت و امکان اندیشه انتقادی بر پایهی وضع کتاب را از یاد نبرند (هرچند که متأسفانه آن را عمیقاً از یاد بردهاند). میتوان از «زاویهی کتاب و کتابخوانی»، «رادیکالترین نقدها» را از جامعه و بيعدالتیهایش، از فرهنگ و آشفتگیهایش، از اقتصاد و توسعهنایافتگیهایش، از زندگی و خشونتهایش، از بحران و مصیبتهایش نوشت و گفت. اینجا مجال آن نیست تا به تفصیل این سخن را باز کنم. اما اجمالاً از همین دید و نظر مطلبی را اشاره میکنم و میگذرم.
آنقدر که سرطان یا آلودگی هوا یا حتی خشک شدن دریاچهها و تالابها آیندهی ایران را تهدید میکنند، همانقدر– يا چهبسا بیش از آن- ممکن است خطر «غَلیانِ غریزهی نفرت از کتاب» جامعه ما را از بین ببرد. میپرسید «این دیگر چه بلایی است؟» خب حق دارید، البته اگر اهل خواندن بوده باشید با این غریزه آشنایی دارید و قطعاً هم اگر نیمنگاهی به گوشه و کنارتان بیندازید نشانههای آن را به صورت زیاد یا حتی زیاده از حد میبینید. وقتی به فکرم رسید تا یادداشتی دربارهی اولین نشست مجمععمومي «انجمن علمی ارتقاي کتابخانههای عمومی ایران» بنویسم، ناگهان همین عبارت نامبارک «غریزهی نفرت از کتاب» در ذهنم آمد. این که چرا این عبارت به ذهنم رسید شاید طبیعی باشد؛زیرا تأسیس این انجمن و تمام فعالیتهایی از این نوع نمیتوانند هدفی جز جلوگیری از این خطر را دنبال کنند. اما این که چطور غَلیانِ این غریزه میتواند خطرناکتر از خشک شدن دریاها و آبها باشد، موضوع سخن من در اینجا نیست، ولی اجمالاً بیایید اجماع کنیم که اگر جامعهی ایران از همان آغاز دورهی معاصرش تاکنون کتاب و خواندن را جدی گرفته و گسترش داده بود، بدون تردید دچار «نفرین محیطزیستی» و «بلای جمعی اعتیاد» و نفرینها و «معضلههای شوم جمعی» دیگر نمیشد. میپرسید دلیلت برای این ادعای بزرگ چیست؟ خب، حق دارید که چنین مطالبهای بنمایید. نیل پُستمن، جامعهشناس مردمپسند را همه میشناسیم. او در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» که ترجمه روان و زیبایی از آن هم به زبان شیرین فارسی خودمان وجود دارد؛ روایتی مبسوط و شگفتانگیز از گستردگی و کیفیت عالی وضعیت کتاب و کتابخوانی در همین اتازونی یا آمریکاي قرن نوزدهم ارائه میکند. از «عطش خواندن» و «میل سیریناپذیر به کتاب» و کتاببازی در آمریکاي قرن نوزدهم یا همین غرب وحشی، آمار و اطلاعات دقیقی در فصل پنجم این کتاب جذاب و دوستداشتنی هست! برای آگاهی از اعداد و ارقام تعداد کتابها، سرانهی مطالعه، اقتصاد کتاب، تعداد کتابخانهها، و اطلاعاتی از این نوع حتماً کتاب را باید بخوانید. در اینجا اجازه دهيد به آنها ارجاع بدهم مبادا گمان کنید بر سبیل مبالغه سخن میگویم. همین واقعیت دربارهی تمام کشورهای توسعهیافتهی اروپایی نیز صدق میکند. میخواهم بگویم گسترش کتاب و کتابخوانی در دنیای معاصر، حُکم ستون فقرات جامعه را داشته است. این نکته را تجربه تاریخی میگوید و نه من: «جوامع توسعهیافته هم مسیرشان را از گسترش و توسعهی کیفی و همهجانبهی کتاب و کتابخوانی عبور دادند». اگر چنین نبود، آنها هم همین حال و روز امروز ما را داشتند، که عاقلان دانند؛ بگذریم.
عصر چهارشنبه بیستوهفتم تیرماه بنابر فراخوان دوستان و همکاران در اولین جلسهی مجمععمومي و انتخابات «انجمن علمی ارتقاي کتابخانههای عمومی ایران» در دانشکدهی مدیریت دانشگاه تهران شرکت کردم. جلسه ساعت سه آغاز میشد ولی حدود ساعت پنج خودم را توانستم بهسختی به تالار برسانم. وقتی وارد تالار شدم با مشاهده صندلیهای پُر تالار خوشحال شدم. شاید چند صد نفری آنجا حاضر بودند. در ابتدا به نظرم آمد استادان و همکاران دانشگاهی زیادی نگران اوضاع کتاب و کتابخانههای عمومی ایران هستند و این نگرانی و دغدغهی ملی و فرهنگی، آنان را در این عصر گرم تابستانی به این تالار کشانده است؛ اما کمکم دریافتم که اکثریت جمعیت تالار کتابداران عزیز دانشآموخته از سراسر کشور هستند و تعدادی هم استادان رشتههای علوم کتابداری و اطلاعات. در واقع جمعیت حاضر بنابر وظیفه و علایق تؤامان دانشي و حرفهایشان در اینجا گردهم آمده بودند ولي جای دانشگاهیان دیگر و علاقهمندان غیر حرفهای خالی بود. کاش در کنار این جمعیت بزرگ کتابداران، انبوهی از استادان دانشگاه از تمام رشتهها در آنجا حضور داشتند. نباید مسئولیت بزرگ توسعه کتاب و کتابخوانی را به رشتهای خاص واگذارد؛ بهویژه در شرایط امروزی ایران که «خطر اضمحلال کتابخوانی و کتابخانهها» در بناگوش جامعه وزوز میکند و این فاجعهی بزرگ کمکم در شُرف وقوع است. شاید با کمی خوشبینی گمان کنید که اوضاع این قدرها هم فاجعهبار نیست. خب، من اصراری ندارم که حتماً این فاجعه را باور کنید، اما هرگز از یاد نبریم که آلدوس هاکسلی در ۱۹۳۲ شکلگیری «غریزهی نفرت از کتاب» را پیشبینی کرده بود؛این همان چیزی است که آدم را نگران میکند!
لابد همه میدانیم که هاکسلی در رمان علمی-تخیلی مشهور خود «دنیای قشنگ نو» بهنحو کاملاً تخیلی جهان را در سال ۲۵۴۰ پیشگویانه به تصویر کشید و صدها نکتهی شگفت از آیندهی جهان را ترسیم کرد؛ از جمله آنها یکی هم «نفرت از کتاب و کتابخوانی» بود. هاکسلی که از نوابغ قرن بیستم بود لحظه ای را ترسیم میکند که برای یاددادن دروس به دانشآموزان، دیگر لزومی ندارد بچهها کتاب بخوانند، بلکه به کمک پیشرفتهای الکترونیکی، با نوعی «شوک ملایم الکترونیکی درسها را به خورد بچه میدهند». بچهها هم نهتنها درس را یاد میگیرند، بلکه حتی از کتاب و کتاب خواندن هم احساس نفرت پیدا میکنند. در این زمان روانشناسان هم مثل همیشه قِبراق و آمادهاند تا نظریهی علمی بدهند و بگویند انسان نوعی «غریزهی نفرت از کتاب دارد» (ص ۲۵). بدین ترتیب، این ایده هم گسترش پیدا میکند که «نباید وقت جامعه را با کتاب تلف کنند». از همان زمان انتشار این رمان شگفتانگیز، نوعی دلهره برای آیندهی جامعهی انسانی و مدرن به وجود آمد و گفتگو بر سر آینده هر سال داغتر شد. تا این لحظه به نظر میرسد از میان صدها تحول ریز و درشتی که هاکسلی پیشگویی کرده بود، لااقل «نفرت از کتاب» را می توان در جامعه ما مشاهده کرد.
باری، همیشه این نگرانی را دارم که مبادا بازار کتاب و كتابخانه و کتابخوانی کمرونق یا حتی کاملاً بیرمق شود. این نگرانی باعث شده است تا در سالهای اخیر به اندازهی توانم برای گسترش خواندن، نوشتن و کتاب و کتابداری در هر محفلی که مجال داشتهام حاضر شوم و در لابلای کارهایم مطالبی در این زمینهها بنویسم. همین تلاشهای پراکنده و نهچندان رضایتبخش، باعث شد تا دوستان رشتهی کتابداری و علوم اطلاعات از من دعوت کنند تا نامزد عضویت در هیئتمدیرهی این انجمن شوم. وقتی از دعوتکنندگان جویا شدم که حال چرا مرا لایق دعوت به این انجمن کردهاید، صادقانه گفتند «میخواهیم نگرش میانرشتهای را در فعالیتهای انجمن گسترش دهیم و در میان اصحاب علوم اجتماعی، فعلا شما از معدودافرادی هستید که میشناسیم و گوشهچشمی به نهاد اجتماعي کتاب و کتابخانه در ایران داشتهاید». با خودم اندیشیدم که چرا هزاران دانشآموخته علوم اجتماعی ما تاکنون به «مسئلهی خواندن» و «موقعیت پرابلماتیک نهاد کتابخانه در ایران» کمتوجهي یا حتی بیتوجهي كردهاند؟ البته میدانم برخی تحقیقات پیمایشی به سفارش سازمانها در زمینهی علل پایین بودن شاخص مطالعه توسط محققان اجتماعی انجام شده است و چندین پایاننامه کارشناسیارشد در رشتههای علوم تربیتی و امثال اینها به این موضوع پرداختهاند، اما معضلهی کمتوجهی دانشگاهیان به مسئلهی خواندن و نهاد کتابخانه قطعاً این نیست. این که چند محقق دانشگاهی به سفارش سازمانی خاص برای انجام کسبوکار حرفهای قرارداد بنویسند و در ازای دریافت حقالزحمه، تحقیق یا بهتر است بگویم کاسبی کنند، این به معنای توجه به مسئلهی خواندن و کتاب و کتابخانه نیست. مسئلهی خواندن و کتاب و کتابخوانی و کتابخانه، از «دستور کار مطالعات دانشگاهی» و گفتمان آن بیرون قرار گرفته است. به نظر میرسد این موضوع بیش از حد به صورت نوعی «دستورکار بوروکراتیک» و اداری تلقی شده که باید سازمان های اداری متولی کتاب و کتابخانه آن را پیش ببرند. همین سوءتفاهم است كه باعث در «حاشیه ماندن مقولهی کتاب» و کتابخوانی از گفتمان دانشگاهی در رشتههای علوم اجتماعی ميشود. ما نیازمند «تحلیلهای فلسفی» و نظری و «شکل دادن رویکردهای مفهومی» مناسب برای «فهمپذیر کردن موقعیت کتاب و خواندن و نهاد کتابخانه» در بستر کلی جامعهی معاصر ایران هستیم. امروزه در سطح جهانی مسئلهی خواندن و کتاب بخشی از «نظریهی اجتماعی انتقادی» نیز شده است. اما به دلیل سیطرهی «نگاههای بوروکراتیک» و گاهی نیز «هژمونی ایدئولوژیک»، ما قادر به درک موقعیت خواندن، کتاب و کتابخانه در ایران نشدهایم.
همچنین نباید این نکته را هم دستکم گرفت که شکلگیری نوعی «برداشت رشتهای» یا «تخصصی» از مقولهی کتاب و کتابخوانی و محدودسازی آن به رشتهی علم اطلاعات و دانششناسي (کتابداری) نیز در دور شدن علوم اجتماعی از این موضوع تأثیرگذار بوده است. امروزه همکاران ما در رشتههای علوم اطلاعات به اهمیت تفکر میانرشتهای و ضرورت گسترش آن برای فهم پرابلماتیک خواندن، کتاب و کتابخانه اذعان و اشراف دارند. اما به نظر میرسد هنوز «باب گفتوگو» میان علوم اجتماعی و علوم اطلاعات در ایران باز نشده است. در نشست انجمن دو جامعه شناس دیگر را هم ملاقات کردم و آنها هم بر «ضرورت مشارکت» بیشتر علوم اجتماعی در این زمینه و گفتگوی میان علوم اجتماعی و علوم اطلاعات تأکید داشتند. واقعیت این است که همه نگران رشد بیرویه و لجامگیسختهی این «غریزهی نفرت از کتاب» هستیم!
جلسهی انتخابات با شور و شکوه برگزار شد. چهل نفر برای عضویت در هیئتمدیرهی انجمن کاندیدا شدند. این شوق و شور قابل تحسین بود. هر یک از نامزدها در یک دقیقه خودشان را معرفی کردند و ایدهی اصلیشان را برای فعالیت در انجمن علمي برای حضار توضیح دادند. هرکس نکتهای را برجسته و بر آن تأکید میکرد. همهی نکات مهم و ضروری بودند و تحقق آنها بخشی از آرمان ما برای دست یافتن به جامعهی خوانا و نویسا و توسعهیافته است. اما نکتهای که جلب توجه میکرد غفلت از ماهیت این انجمن بود. برخی از کاندیدها از مشکلات صنفی و شغلی کتابداران عزیز صحبت میکردند و برخی دیگر نیز از چالشهای فنی و اقتصادی کتابخانهها. به نظر میرسید بسیاری از ایدههای مطرح شده باید از طریق نوعی «انجمن صنفی» دنبال شوند و نه از طریق «انجمن علمی». انجمنهای علمی در بهترین حالت میتوانند زمینهی شکلگیری و گسترش نوعی گفتمان در زمینهی تخصصی خود را فراهم سازند؛ و فضایی برای تبادل اندیشه، تضارب آرا و گفتگوی جمعی. انتظارات صنفی اگرچه بر حق و ضروری هستند، اما در زمینهی کتابداری این انتظارات باید بر عهدهی انجمنهای صنفی کتابداران واگذار شود. در غیر این صورت، ممکن است بعد از مدتی به دلیل ناتوانی انجمن علمی در تحقق خواستههای صنفی کتابداران، این انجمن علمی با مشکل روبرو شود و نوعی دلسردی نسبت به آن به وجود آید.
تهدید دیگری نیز در راه انجمنهای علمی در ایران وجود دارد؛ این که این انجمنها عموماً غیرفعال هستند و صرفاً امتیاز مجلهای علمی-پژوهشی را دارند و این مجلهها هم مقالاتی چاپ میکنند که اغلب جز کمک به ارتقاي رتبهی استادان کارکرد جدی دیگری ندارند. گمان میکنم باید «انجمن علمی ارتقاي کتابخانههای عمومی ایران» بیش از هر چیز به «تأمل جمعی» و «گفتگوی اجتماعی» حول «صورتبندی مسئلههای نهاد کتابخانهی عمومي» در ایران امروز و همچنین ایجاد فضایی برای «بسیج منابع فرهنگی کشور» حول محور ارتقاي نهاد کتابخانه بپردازد. کارکرد نهاد کتابخانه آنگونهای که در دورهی مدرن شکل گرفته اکنون تحت تأثیر تحولات بنیادین جامعه؛ بهویژه رسانهای شدن، شبکهای شدن، مصرفی شدن، فردی شدن، زنانه شدن، دموکراتیک شدن، جهانی شدن، مجازی شدن، تجاری شدن، و فرایندهای دیگر کاملاً دگرگون شده است. انجمن علمی ارتقاي کتابخانههای عمومی ایران نمیتواند صرفاً حول انتظارات صنفی كاركنان یا حول دغدغههای شغلی استادان عملکرد و کارکرد مؤثری پیدا کند.
در انتها باید یادآوری کنم که تأملات من در زمینه علوم اطلاعات به عنوان فردی نیست که کار حرفهایام کتابداری و علوم اطلاعات باشد، بلکه بیش از هر چیز از منظر فرارشتهای ملاحظاتی را نوشتم که در این زمینه به ذهنم رسید و بیشتر از این که متخصص مقولهی کتاب و کتابداری باشم، علاقهمند به این حوزه هستم. از دورهی نوجوانیام درگیر کتاب و کتابخانه شدم و تمام هستی و هویت اجتماعی و شغلی خودم را مرهون همین کتاب و کتابخانه میدانم. از اینرو گمان میکنم کمترین نشانهی قدرشناسی من از کتابخانهها این است که از این کتابخانههای نازنین مراقبت کنم، حال آنها را بپرسم و تلاش کنم از آنها با خبر باشم، و گاه و بیگاه سری به محافل کتابداران و متولیان کتابخانهها بزنم و با آنها کمی گپوگفت داشته باشم. من هم قلباً گمان میکنم علیرغم تحولات بزرگ رخداده در زمینهی بصری شدن و فیگوراتیو شدن این جهان، ما به تعبیر امبرتو اکو «از کتاب، رهایی نداریم»؛ یعنی از گفتگو و همنشینی با نویسندگان و اندیشمندان رهایی نداریم؛ و چه خوب است که ما از گفتگو با بزرگترین اندیشمندان -از تمام دانشها و تمام دورههای تاریخ- ناگزیریم.