«قصهپردازيهاي نوستالژيك ايراني يا تئوري مرغ همسايه غاز است؟!»
2025-01-31نادیده گرفتن نقش سوژه، موجب عدم بروز خلاقیت در آموزش عالی میشود
2025-01-31یاداشت دکتر نعمت الله فاضلی درباره عباس کیارستمی و استاد شجریان، ۱۸ تیر ۹۵
این روزها خبرهای تلخی در جامعه هنری ایران وجود دارد. عباس کیارستمی بزرگ ترین کارگردان سینمای ایران از دنیا رفت و خبر می رسد که استاد شجریان هم حال خوشی ندارد. درباره این دو اسطوره هنر ایران تاکنون بسیار گفته اند و بعد از این بسیارخواهند گفت. برای من این دو اسطوره هنری، محبوب ترین شخصیت های هنری معاصر ایران هستند. استاد شجریان اسطوره و عصاره روح خلاق انسان ایرانی معاصر است که این روح را به خوش ترین صوت ماندگار تبدیل کرد، همان طور که کیارستمی اسطوره و عصاره همین انسان خلاق است که تصویر آن روح را به نمایش گذاشت. شجریان و کیارستمی را باید امتداد حافظ در زمانه حاضر دانست.
وقتی این نکته برای بعضی همکارانم در یک گروه تلگرامی نوشتم با این پرسش انتقادی مواجه شدم که نمی توان کیارستمی و شجریان را با حضرت حافظ مقایسه کرد. یکی با لحن انتقادی نوشت آیا می توان به فیلم های کیارستمی یا آهنگ های شجریان تفال زد؟ پاسخ من این بود که بله می توان به موسیقی شجریان تفال زد. بیش از نیمی از آثار استاد شجریان غزل های حافظ است. شجریان، حافظ مصوت و موسیقیایی تاریخ ماست. او کاشف موسیقی شعر حافظ است.
به کیارستمی هم می توان تفال زد. کیارستمی تنها کارگردان نبود، شاعر هم بود. فیلم هایش هم شاعرانه است. مهم ترین شاهکار کیارستمی “خانه دوست کجاست”. این فیلم یک پیام دارد: دوستی. دوستی و عشق مضمونی است که کیارستمی در فیلم های دیگرش نیز بیان کرده است. فیلم های کیارستمی درون مایه ایرانی دارد و بازآفرینی همان مضامین بنیادینی است که در شعر حافظ می خوانیم. نه تنها «خانه دوست کجاست؟» که آشکارا شاعرانه است، بلکه «باد ما را خواهد برد»، «زندگی و دیگر هیچ» و « طعم گیلاس» همه زبان و فرم بیانی شاعرانه ایرانی دارند.
از قضا دوستی و عشق مهم ترین آموزه حافظ است. پر بسامدترین واژه در دیوان حافظ دوستی و واژگان مترادف آن است. دکتر مهدی مجتبی می نویسد از ۶۱ هزار و ۷۲۷ واژه دیوان حافظ ۵۰ واژه دوست و دوستی است که اگر این واژه با واژههای مترادف معنایی همانند «یار» که در دیوان حافظ غالباً با همان مفهوم دوست به کار میرود، را مورد توجه قرار دهیم به بیش از یک هزار واژه خواهد رسید. ۳۵ درصد اشعار حافظ به دوست، دوستی و عشق اختصاص دارد. به گمانم می توان کیارستمی را همان “حافظ مصور” دانست.
اگر شجریان و کیارستمی، امتداد حافظ نبودند، هرگز به این درجه از نوآوری و خلاقیت نمی رسیدند و هرگز آثار آنها این گونه روح انسان ایرانی را فتح و متاثر نمی کرد. آنها از درون یک سنت و برآمده از یک روح واحدند. حافط، کیارستمی و شجریان و امثال آنها یک صدا را می رسانند: صدای سخن عشق. داریوش شایگان، که او هم روح فلسفی انسان ایرانی معاصر را تحریر کرده است، در کتاب «پنج اقلیم حضور»، نشان می دهد روح انسان ایرانی با شعر عجین شده است و عشق درون مایه شعر ایرانی است. نوشته های شایگان هم که در سال های اخیر برجسته ترین نماینده فلسفی انسان ایران شناخته است، همین بعد عشق و شاعرانگی را نشان می دهد.
برخی دوستان منتقد کیارستمی و شجریان با خواندن یادداشت من گفتند کیارستنی و شجریان چنین جایگاهی را ندارند که آنها را با حضرت حافظ مقایسه کنیم. به اعتقاد این دوستان موقعیت فعلی شجریان و کیارستمی تا حدودی به موضع سیاسی این هنرمندان مربوط است، این که آنها با “گفتمان رسمی” جمهوری اسلامی ایران زاویه دارند و همسوی با “گفتمان مخالفان با جمهوری اسلامی” هستند. در پاسخ این دوستان معتقدم این نحو ارزیابی از این اسطوره های هنری، قضاوتی سیاسی و ایدیولوژیک است. اگر از منظر هنر و زیبایی شناسی به این اسطوره ها نگاه کنیم، می بینیم که آنها امتداد حافظ اند. ضمن این که قضاوت سیاسی را نفی نمی کنم. اما این قضاوت که کیارستمی زشتی های جامعه ما را به رخ کشیده درست نمی دانم. حتی اگر چنین باشد، چنین چیزی مصداق بی تقوایی نیست. مگر جامعه شناسان ما که جامعه را آسیب شناسی می کنند، تقوا ندارند؟ از طرف دیگر اگر بخواهیم با معیار سیاسی و ایدیولوژیک درباره اسطوره های هنری قضاوت کنیم، آنگاه حافظ هم شامل همین نقد خواهد شد. از قضا آنها که با معیار ایدیولوژی درباره حافظ تحلیلی ارائه می کنند، او را مسلمان نمی دانند. در ویکی پدیا یک صفحه با عنوان “مخالفان حافظ” هست. در آنجا فهرستی از افراد مخالف حافظ و اتهامات علیه او هست. تقریبا همه مخالفان حافظ متشرعان هستند. برخی حتی حافظ را کافر می دانند. همان طور که مثنوی برای این دسته افراد نجس است.
یکی از نقدهای دیگری که بر یادداشت من بیان شد این بود که نمی توان کیارستمی را امتداد حافظ دانست چون کیارستمی نوعی گسست میان سنت و دنیای جدید ایجاد کرده است. در پاسخ نوشتم موافقم که زبان هنری امثال شجریان و کیارستمی، واجد نوعی گسست است. اما این گسست به معنای انفصال، پارگی و نفی نیست. شجریان و کیارستمی را در امتداد حافظ دانستم، نه بازتولید سنت و زبان حافظ. شجریان و کیارستمی سنت حافظ را بازآفرینی کردند و متناسب با اقتضا تجدد امروزی، موفق به خلق زبان هنری شدند که می توان آن را مصداق تجدد ایرانی دانست. همین جوهره ایرانی زبان هنری انهاست که آثار آنها را “متفاوت” و مهم می کند. شجریان و کیارستمی دوستی و عشق را که جوهر سنت حافظ است به زبان امروزی یعنی موسیقی و فیلم بیان کردند.