«مناسبات علم و فرهنگ در ایران»
2025-01-31کیارستمی، حافظ مصور ایران
2025-01-31یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان «قصهپردازيهاي نوستالژيك ايراني يا تئوري مرغ همسايه غاز است؟!»، روزنامه اعتماد، دی ماه ۹۲
این مقاله به بیان این نکته می پردازد که حسرت خوردن گذشته تمهيدي براي انسان امروز است.در واقع ما براي نقد امروز نيازمند بازآفريني گذشتههايي هستيم چون بهشت. قصههاي نوستالژيك به ما كمك ميكند تا بخشي از دردها يا رنجهايي را كه تغييرات شتابان به وجود ميآوردند، كمي عقلپذير كنيم. در جامعه ما كه همچنان اسطورهها و كهنالگوهاي تاريخي پا بر جا هستند، قصههاي نوستالژيك گذشتهگرا راهبردي فرهنگي براي بازتوليدي اين ارزشهاي اقناعگرايانه است. ما از طريق بازآفريني رمانتيك گذشته، تنها گذشته را توصيف نميكنيم، بلكه به نوعي تلاش ميكنيم تا به تداوم سنتها، ارزشها، باورها و به طور كلي الگوهاي فرهنگي ريشهدار كمك كنيم.
همه ما اگر نگوييم همه لحظات اما به راستي در اغلب مواقع در حال روايتپردازي و قصهگويي از روزها، سالها و دوران گذشته هستيم. اين عبارت جا افتاده را بارها گفته يا شنيدهايم كه «قديمها يادش بخير!» قديمها البته براي هر يك از ما به دوره خاصي از زمان محدود ميشود. گاهي مادر بزرگي ۸۵ ساله از قديمها سخن ميگويد كه دقيقا راوي دوراني است كه در قديم زيسته است.
همه ما اگر نگوييم همه لحظات اما به راستي در اغلب مواقع در حال روايتپردازي و قصهگويي از روزها، سالها و دوران گذشته هستيم. اين عبارت جا افتاده را بارها گفته يا شنيدهايم كه «قديمها يادش بخير!» قديمها البته براي هر يك از ما به دوره خاصي از زمان محدود ميشود. گاهي مادر بزرگي ۸۵ ساله از قديمها سخن ميگويد كه دقيقا راوي دوراني است كه در قديم زيسته است. قديم در اينجا يعني گذشته دور، زماني كه مادربزرگها دوران كودكي و نوجوانيشان را طي ميكردند، اما مساله اينجاست كه نوههاي مادربزرگها نيز كه اكنون ۲۰ سال يا اندكي بيش و كم دارند، نيز از قديمها صحبت ميكنند، يعني از ۱۵ سال پيش. پرسش اين است كه اين نوهها ديگر چرا دوران كودكي خود را با واژه قديم و نوعي حسرت براي گذشته توصيف ميكنند. ما حتي اگر به متون و ادبيات خود نگاه كنيم ميبينيم كه همواره اينگونه بوده است. فردوسي نيز حسرت گذشته را ميخورد. يعني هزار سال پيش ما با نوعي انديشه رمانتيك گذشته خود را بازآفريني ميكرديم و ميتوان ردپاي اين حسرت را در انديشه خيام، حافظ، سعدي و شاعران قبل و بعد او نيز ديد. پس مساله فقط مربوط به امروز نيست، گويي حسرت خوردن گذشته تمهيدي براي انسان امروز است. مساله اين نيست كه گذشته خوب بوده است يا بد، بلكه مساله اين است كه امروز با ايدهآلهاي ما فاصله دارد. ما به نوعي نيازمند مقايسه هستيم. مقايسه مهمترين قابليت ذهن براي تحليل و پردازش اطلاعات و شناخت است. گويي از راه مقايسه به اين نتيجه ميرسيم كه يكي بر ديگري ترجيح دارد؛ همان كه ميگوييم مرغ همسايه غاز است. در واقع اين تمثيل نقدي بر ذهن حسرتآفرين ما است كه آنچه خود داريم را كم ارزش و داشتههاي ديگري را ارزشمند ميپنداريم. همچنين مقايسه ديروز با امروز گاهي نيز مقايسه امروز با فرداهايي كه نيامدهاند. به همين دليل وقتي سخن از نوستالژي به ميان ميآيد، بايد بين نوستالژي گذشتهگرا و نوستالژي آيندهگرا تمايز قايل شويم. در نوستالژي گذشتهگرا، گذشته را به گونهيي بازگويي ميكنيم كه فاقد چيزهاي بد امروز است. گذشتهيي كه در آن گويي كمبودهاي امروز نبوده است. ميگوييم قديمها همه به داد هم ميرسيدند، از يكديگر مراقبت ميكردند، قديمها اينقدر دروغ نبود. اين روزها كه مردم از آلودگي هوا رنج ميبرند و كمبود آب بيداد ميكند، طبيعتا ما گذشتهيي را بازآفريني ميكنيم كه در آن هوا پاك و هميشه باراني بوده است. گاهي با قاطعيت ميگوييم قديمها جوانان قديم كي اينقدر بيادب بودند؟ گويي قديمها همه به زبان سعدي با نثري موزون و مسجع سخن ميگفتند و جامعهيي وفور و فراواني داشتهايم. اصلا مهم نيست كه جمعيت ايران همواره در طول تاريخ و از چند سالي در نتيجه قحطي عمومي ناگهان كم ميشد. مهم نيست كه اكنون در نتيجه تكنولوژي و بركت نفت ميزان ثروت در جامعه چند هزار برابر گذشته شده است. مهم اين است كه ما براي نقد امروز نيازمند بازآفريني گذشتههايي هستيم چون بهشت. همانطور كه گفتيم گاهي نيز نوستالژي ما معطوف به آينده است اين حسرت گاهي از راه بازآفريني خيالي آيندهيي است كه در آن تكنولوژي همه نوع آسايش را براي انسان مهيا ميكند. آيندهيي كه در آن نهتنها سرطانها و ايدزها بلكه همه بيماريهاي خطرناك در نتيجه پيشرفت عمومي از ميان ميروند. آيندهيي كه ما ديگر سالهاست آخرين بيسوادص خود را دفن كردهايم. حيف آن روزها ما ديگر نيستيم! قصههاي نوستالژيك يكي از انواع قصههاي رايج زندگي روزمره است ما براي با هم بودن سرگرم شدن و براي تسكين دردها يا براي تامين نيازهاي روحي و عاطفي خود قصههاي نوستالژيك ميگوييم. هر كس دردهايي دارد يا آرزوهايي. اين دردها و آرزوها خميرمايه قصههاي نوستالژيك گذشتهگرا و آيندهگراي ما هستند. اين روزها اگر چه محدودند اما مگر به سادگي سپري ميشوند؟ بايد آنها را با مجموعهيي از اين قصهها و قصهگوييها پر كنيم تا سپري شوند. قطعا مردم ايران تنها ملتي نيستند كه در زندگي روزمرهشان قصهگويي و قصهپردازي ميكنند. اما فهم اين نكته دشوار نيست كه بدون ترديد ما از جمله ملتهايي هستيم كه بسيار حسرت ميخوريم. من گمان ميكنم ما بيش از امريكاييها قصههاي نوستالژيك روزانه ميآفرينيم. امريكاييها اگر بخواهند هم نميتوانند مانند ما قصههاي نوستالژيك بيافرينند. آنها كه تاريخ چندهزار ساله ما را ندارند. مردم ما گاهي به واقع حسرت دوران هخامنشي و اشكانيان را ميخورند. گاهي چنان از دوران ۲۵۰۰ ساله باشكوه كوروش حرف ميزنند كه گويي همين چند روز پيش خدمت كوروش بودهاند. امريكاييها اگر بخواهند هم نميتوانند حس نوستالژيك ما را داشته باشند. البته من گمان ميكنم نوستالژي آنها آيندهگراست. من تجربه زيستهيي از زندگي با مردم امريكا را ندارم، اما ميتوانم نظرا حدس بزنم كه براي امريكاييها و اروپاييها كه ميتوانند «هري پاتر» بسازند، قطعا زيستن در يك آينده تخيلي نوعي حسرت بزرگ براي آنهاست. در امريكا نيز واژه «روياي امريكايي» درست جانشين عبارت «قديما يادش به خير» ما است. روياي امريكايي كه شايد بتوان جلوه بارز آن را در رمان مشهور «گتسبي بزرگ» اثر فيتزجرالد ديد. بيانگر نوستالژي آيندهگراي امريكايي است. همچنين سرعت نقش كليدي در توليد نوستالژي در جامعه ايفا ميكند. بچه مدرسهييها طوري از خاطرات ابتدايي صحبت ميكنند كه گويي يك قرن از تاريخ آن گذشته است. ما بچه كه بوديم مدرسه ما، معلم ما و نيمكت ما اينطور و آنطور بود. من به اين بچهمدرسهييها حق ميدهم وقتي كه تخته سياه و گچ يا شكل نيمكت و حتي محتواي كتابهاي درسي هر سال تغيير ميكند و در واقع همهچيز به سرعت رنگ تاريخي به خود ميگيرد قصهپردازيهاي نوستالژيك شروع ميشود. به ويژه اگر اين تغييرات به گونهيي باشد كه چيزهاي جديد مطلوبيت و رضايتخاطر ما را فراهم نكند و ما نتوانيم ارتباط عاطفي مناسب با اين چيزهاي نوظهور پيدا كنيم. گاهي هم قصههاي نوستالژيك ما مردم ايران تنها براي اين نيست كه از طريق بازآفريني رمانتيك گذشته وضع كنوني خود را نقد كنيم گاهي اين قصههاي نوستالژيك راهبرد فرهنگي براي سازگاري با وضع جديد است. بايد اين ويژگي را در نظر بگيريم كه در جامعه ما اغلب تغييرات بر اساس سياستهاي توسعهيي از بالاست. مردم ناگهان با تغييراتي روبهرو ميشوند كه دولتها براي آنها تدارك ديدهاند و اين تغييرات در فرآيندي تدريجي و از درون زندگي مردم بيرون نيامدهاند بلكه ظهور محصولات تكنولوژي جديد يا اجراي برنامه توسعهيي آنها را با تغيير ناگهاني روبهرو كرده است. در نظر بگيريد كه ورود هر يك از انرژيها و تكنولوژيهاي جديد مانند سيستم تلگراف، تلفن، اتومبيل و قبل از اينها قطار يا تكنولوژيهاي امروزي ماهواره و… هر كدام ناگهان زندگي ما را زير و رو كردند. مردم در حالي با اين محصولات صنعتي روبهرو ميشوند كه محكوم به استفاده از آنها هستند. قصههاي نوستالژيك به ما كمك ميكند تا بخشي از دردها يا رنجهايي كه اين تغييرات شتابان به وجود ميآوردند را كمي عقلپذير كنيم. قصههاي نوستالژيك اما كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي پيچيدهتر دارند. براي جامعه ايران كه همچنان بر ارزشهاي اجتماعگرايانه استوار است و پيوندها خوني و خانوادگي و خويشاوندي و قبيلگي در بين مردم ريشه دارد. در جامعه ما كه همچنان اسطورهها و كهنالگوهاي تاريخي پا بر جا هستند، قصههاي نوستالژيك گذشتهگرا راهبردي فرهنگي براي بازتوليدي اين ارزشهاي اقناعگرايانه است. ما از طريق بازآفريني رمانتيك گذشته، تنها گذشته را توصيف نميكنيم، بلكه به نوعي تلاش ميكنيم تا به تداوم سنتها، ارزشها، باورها و به طور كلي الگوهاي فرهنگي ريشهدار كمك كنيم. قصههاي نوستالژيك در سطوح گوناگوني تلاش ميكنند تا نوعي پيوند ميان نسلها و دورههاي تاريخي ايجاد كنند. قصههاي نوستالژيك روايتهايي براي حفظ ميراث فرهنگي و تداوم آنها در حافظه و خاطره ما است. ميتوان قصههاي نوستالژيك ما را نوعي مقاومت در برابر نابودي سنتها و ارزشهاي تاريخي دانست. در جامعهيي كه درگير و دار تعارضات و تضادهاي ميان سنت و متجدد است. قصههاي نوستالژيك نقش ميانجي را دارند. به نوعي اين قصهها تلاش ميكنند تا از خشونت ناشي از ويران شدن سنتها و الگوهاي فرهنگي گذشته بكاهند. من به عنوان انسانشناس وقتي كه به قصههاي نوستالژيك مردم گوش ميدهم گاهي گمان ميكنم اين قصهها نوعي راهبرد خلاقانه براي شكل دادن به آينده و زندگي اكنون ما با استفاده از عناصر و بقاياي ميراث فرهنگي و سنت گذشته است. درك اين نكته چندان دشوار نيست، در نظر بگيريد مادري را كه با نوعي حسرت براي بچههايش قصههاي نوستالژيك از مادربزرگ و پدربزرگ و خوبيهاي گذشته ميگويد. در اين قصهگوييها هدف اين است كه ما بچهها را به گونهيي تربيت كنيم كه بتوانند به نوعي ارزشهاي گزينش شده از گذشته را به خاطر بسپارند. بايد توجه كرد كه قصههاي نوستالژيك تنها گذشته را توصيف نميكنند بلكه گذشته را به گونهيي انتخاب و بازگويي ميكنند و چيزهايي را به حاشيه و برخي را گزيده ميكنند. ما در بيان قصهها تنها حس رمانتيك را بيان نميكنيم، بلكه نوعي زيباييشناساني و مصلحتانديشي را با يكديگر تلفيق ميكنيم، همه قصههاي نوستالژيك حاوي پيام اخلاقي هستند كه در آنها مجموعهيي از بايدها و زيباييها و خوبيها وجود دارد. قصههاي نوستالژيك مردم نوعي زبان مشترك براي گفتوگو است. ما ميتوانيم رنگ نوستالژي را به هر مادهيي بزنيم و شايد قضاوتي نادرست نباشد اگر بگوييم ملت ما ملت نوستالژياند، همان طور كه ميگويند ملت فرانسه ملت نقاشي، مردم روسيه مردم رقص باله و مردم بريتانيا مردم تئاتر هستند.