🔶وطن تنها نقطه ای روی نقشه نیست🔶
2025-02-03🔶کنشگر باشیم یا محتاط؟🔶
2025-02-03📝 يادداشت دكتر نعمت الله فاضلي با عنوان مهرآئین، مدرنیته و سیل
✅ ۲۳ فروردين ۹۸
🔵 پیتریم سوروکین جامعه شناس کلاسیک در کتاب «انسان و جامعه در فاجعه» به درستی و دقت نشان می دهد که ذهن و عاطفه انسان در موقعیت های فاجعه مانند سیل و زلزله دگرگون می شود. یعنی سیل و زلزله فقط خانه را خراب نمی کنند بله خیال و خاطره و خِرد ما را نیز دگرگون می سازند. در این موقعیت ها اهل اندیشه و قلم مانند دیگر مردمان به تکاپوی بیشتر می افتند و بیشتر سخن می گویند. در موقعیت های فاجعه، سخن ها هم از فاجعه و از جنس مصیبت ها و غم ها و غصه هاست. حتی آنجا که امید سخن می رود باز در گفتگوی با نومیدی هستیم. در همین حال و هوا بودم که نوشته ای از یکی از همکارانم خواندم و یادداشت حاضر را نوشتم.
✅ مصطفی مهرآئین دوست نازنینم در نوشته ها و سخنرانی های اخیرشان مانند یادداشت شان با عنوان «جامعه ی بدون ذهن و فقدان امر شگرف» روایت بسیار تکانده دهنده از موقعیت امروز جهان و بویژه ایران ارائه می کنند. مهرآئین می نویسد «جامعه امروز ما به یک معنا فاقد تجربه هرگونه امر شگرف در محدوده زندگی فردی و اجتماعی است. ما در زندگی ای گرفتار شده ایم که برخورد با هیچ پدیداری قادر به ایجاد تغییر در آگاهی ما نیست: نه سیل، نه زلزله، نه فقر، نه بیکاری، نه سوختن انسانها، نه ازدحام بی خود جمعیت، نه تجربه حاکمان فاسد، نه تجربه کشته شدن کودکان، نه دیدن کودکان در حال انجام کارهای سخت، نه ازدواج بچه ها در سن پایین، نه عدم مطالعه و بی ارزش شدن علم، نه فروپاشی دین و اخلاق و سیاست و علم، نه ناپایداری روابط انسانی و فروپاشی خانواده… هیچ یک قادر به تسخیر آگاهی ما و خواندن ما به سوی تجربه یک امر تازه در آگاهی ما نیستند.»
🔻این روایت تکاندهنده است، بویژه اگر «مواجهه ای انتقادی» با این دیدگاه نداشته باشیم. در اینجا نمی خواهم درباره صحت و سقم محتوایی این دیدگاه چیزی بگویم اما از آنجا که من هم در برخی زمینه ها نگاه انتقادی درباره جامعه و فرهنگ امروز ایران دارم و آن را در حوزه عمومی ارائه می کنم، ضروری است چند ملاحظه اساسی را در این زمینه در نظر بگیریم که فهرست وار بیان می کنم.
🔶 یک، نگاه انتقادی که جامعه و انسان امروزی را تماما رو به اضمحلال و تباهی می بیند، گفتمانی جهانی است که همزاد با شکل گیری مدرنیته در جهان از قرن هیجدهم آغاز شده است و به نوعی می توان آن را «روی دیگر سکه مدرنیته» دانست. در این گفتمان، انسان مدرن نوعی بازاندیشی و نظارت بر خود را تحقق می بخشد. نظریه پردازان مدرنیته مانند آنتونی گیدنز این تفکر بازتابی و انتقادی را پاره ای از ضرورت های ساختاری و وجودی مدرنیته می دانند و معتقدند هر چه «فرایندهای مدرنیته» در جامعه ای عمق و گستردگی بیشتری یابد، این «تفکر بازتابی» و «گفتمان انتقادی» هم گسترده تر و عمیق تر خواهد شد.
🔻اولین روایت این گفتمان بازتابی در جنبش فکری رمانتیسیسم در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم آشکار شد. رمانتیسیست ها صنعتی شدن و شهرنشینی و مدرنیته را فرایندی برای نابودی تمام ارزش های کیفی و اخلاقی می دانستند. در نیمه قرن نوزدهم کارل مارکس با طرح نظریه «از خودییگانگی» انقلاب پرشوری در نقد «سرمایه داری» به راه انداخت که لااقل یک قرن تاثیر عمیقی بر اندیشه انسان مدرن گذاشت. این هم روایت دیگری از تفکر بازتابی بود. ماکس وبر هم از پیامبران مدرنیته بود با استعاره مشهورش یعنی «قفس آهنین« نگران بسط «عقلانیت مدرن» بود. جورج زیمل نظریه بیگانگی مارکس را از بستر اقتصادی و سرمایه داری بیرون آورد و آن را به حوزه «بیگانگی فرم از محتوی در فرهنگ» تسری بخشید. سخن زیمل در آن زمان طنین زیادی نداشت اما تفکر بازتابی در اندیشه ی یکی از عجوبه های تاریخ ظاهر شد.
🔻تفکر بازتابی در اواخر قرن نوزدهم با ظهور نیچه و به قول گیدنز «هرمنوتیک بدگمانی» او جان تازه و ابعاد متفاوتی پیدا کرد. نیچه نه تنها «مرگ خدا» را اعلام کرد بلکه «مرگ انسان» را هم حتمی دانست. در نیمه اول قرن بیست هایدگر روایت قدرتمندی از تفکر بازتابی ارائه کرد و خطر سیطره فن و فناوری را به رخ جهانیان کشید. سپس روایت نیچه ای در نیمه قرن بیستم در زبان میشل فوکو جاری شد و فوکو هم از «پایان امر فردی» و سیطره همه جانبه قدرت و «فناوری های انضباط» بخش سخن گفت. از سال های ۱۹۷۰ گفتمان تفکر بازتابی بتدریج از حوزه فلسفی و نظری بیرون آمد و در گفتمان عمومی جامعه نفوذ کرد.
🔶دو؛ تمام آنچه از تفکر بازتابی گفتیم تا قبل از چند دهه پیش عموما در حصار گفتگوهای روشنفکران و نخبگان بود و چندان چیزی از آن به گوش مردم عادی نمی رسید.
🔻اما خبر هشداردهنده این است که از سال ۱۹۷۰ تا به امروز مطبوعات، رسانه ها و در سال های اخیر شبکه های اجتماعی و موبایلی همه مردم را کم و بیش درگیر نوعی تفکر بازتابی و تأملی کرده اند و «هرمنوتیک بدگمانی» نیچه ای بخشی از «گفتمان عمومی» شده است.
🔻علاوه بر این، «گفتمان بازتابی» از مرزهای جوامع اروپایی و غربی فراتر رفته و همه جوامع از جمله ایران را کم و بیش درگیر و مشغول خود کرده است. تلگرام و شبکه های اجتماعی در چند سال اخیر این «گفتمان بازتابی» هر روز و هر لحظه بیش از پیش گسترش و عمق می دهند.
🔻در اینجا دیگر مسئله فلسفه و نظریه اجتماعی مطرح نیست، بلکه میلیون ها انسان عادی در حال نوشتن و خواندن و بحث کردن درباره تجربه های روزمره خود از زندگی معمولی شان هستند. البته نویسندگان و محققان دانشگاهی این مجال را پیدا کرده اند تا دانش ذخیره شده گفتمان بازتابی و «تأمل انتقادی» از رمانتیسیسم گرفته تا مارکس، وبر و زیمل و نیچه، هایدگر و فوکو تا اندیشه های پساساختارگرایان چون دریدا و بودریار و دیگر سوپراستارهای فکری را به درون جامعه انتقال دهند.
🔻در این شرایط است که دوستان من مانند جناب مهرآئین در حال تولید و بازتولید روایت بازتابی انتقادی هستند.
🔶سه؛ در این موقعیت همه ما کم و بیش درگیر با این گفتمان بازتابی انتقادی هستیم. خب، چه چیز این گفتمان بازتابی را باید هشیارانه و بازاندیشانه اندیشید؟ گمان نمی کنم این باشد که آیا این گفتمان واقع گراست یا نه؟ یعنی آیا این گفتمان صادقانه موقعیت جامعه را توضیح می دهد یا این که این گفتمان صرفا نتیجه خیال بافی های نویسندگان و ناشی از نگاه های نخبه گرایانه است؟
🔻گمان من این است که پرابلماتیک گفتمان بازتابی میزان پایین یا بالا بودن واقع گرایی آن نیست؛ زیرا با توسعه یا گسترش فرایندهای تجدد و مدرنیته، لاجرم این گفتمان بازتابی گسترش می یابد. وجود گفتمان بازتابی بخشی از «واقعیت اعلا» در فرایند مدرنیته است و گریز و گزیری از آن نیست. حجم انتشار متن ها هم در این زمینه بیشتر از آن هست که بتوان آنها را داوری کرد.
🔻به اعتقاد من، پرابلماتیک این گفتمان چیزی نیست جز همین اجتناب ناپذیری آن. چیزی که می تواند ویرانگر باشد، مواجه غیر خلاق و منفعلانه با این گفتمان است. جامعه و افراد آن باید بنابر ضرورت گسترش فرایندهای تجدد (شهری شدن، صنعتی شدن، بروکراتیک شدن، رسانه ای شدن و ….) بیاموزند که «زندگی بازاندیشانه» و «تفکر بازتابی» به منزله پاره ای از «آگاهی عملی» و «آگاهی گفتاری» مدرنیته است و لاجرم شهروندان باید در این گفتمان زیست کنند و قواعد و اصول زیستن در این گفتمان را بیاموزند.
🔶چهار؛ گفتمان بازتابی و تأمل انتقادی هر روز بسط بیشتری خواهد یافت، زیرا جامعه هر روز بیشتر درگیر فرایندهای دگرگون شونده است. این گفتمان بخشی از سازوکار دگرگونی جامعه (و در نتیجه بحرانی کردن جامعه) و در عین حال مواجه با بحران های آنست.
🔻تجربه جهانی نشان داده است که تا این لحظه «تنها راهبرد کارآمد برای مواجه با بحران های مدرنیته چیزی جز مدرن شدن بیشتر نیست». معنای این سخن این است که در هنگام خواندن و درگیر شدن با متن هایی مانند آنچه مهرآئین می نویسد و می گوید مراقب باشیم تا برچسب های ایدئولوژیک دم دست و آماده مانند «روشنفکران برج عاج نشین، «ایادی استکبار» یا جامعه شناسان منفی باف و امثال اینها را نثار این نویسندگان نکنیم. همچنین مراقب باشیم تا با خواندن این متن ته دل مان خالی نشود و دچار یأس فلسفی و نومیدی از جامعه و تاریخ نشویم؛ و گمان نکنیم که چیزی به نام تقدیر تاریخی تلاش می کند تا سرنوشت ما را تباه سازد. همین روایت های بازاندیشانه و انتقادی گواهی هستند بر نشاط و سرزندگی جامعه و نه مرگ و نیستی آن.
🔻جامعه زمانی دچار مرگ می شود که در خواب خرگوشی رفته و از نقد خود غفلت ورزد. گفتمان بازتابی نوعی دیالتیک و گفتگوی درونی جامعه را ایجاب و ایجاد می کند. در این گفتگو هم چالش ها و هم دستاوردها، هم بیم ها و هم امیدها گفته و اندیشیده می شوند.
🔶پنج، گفتمان بازتابی تلاشی است برای فعال سازی ما انسان ها تا در مواجهه با زندگی و زندگی روزمره راه و روش بی تفاوتی و بی خیالی را پیش نگیریم. بخاطر داشته باشیم نویسندگان و دانشگاهیانی که گفتمان بازتابی را توسعه می دهند «ذهن جامعه» هستند. هر کس در این فضای جدید و در حال ظهور، باید تلاش کند تا «سواد انتقادی» را بیاموزد. با گسترش گفتمان بازتابی از درون دانشگاه و آکادمیا به درون جامعه، نوعی سواد انتقادی نیز شکل می گیرد؛ سوادی که افراد بتوانند مواجهه ای تحلیلی و فعال با رسانه ها و خوانده ها و شنیده های شان پیدا کنند.
🔻سوادی که بجای نفی و انکار متن ها و نویسندگان آنها و بجای برچسب زدن سیاسی و خائن و مزدور و بی دین خواندن اندیشمندان و نویسندگان، آنها را ذهن و زبان جامعه بدانیم که تلاش می کنند ما را شهروندانی آگاه تر و هوشیارتر و فعال تر کنند.
🔻در عین حال، سوادی انتقادی ایجاب می کند از هرگونه موضع ستایشگرانه در مواجه با این گفتمان بازتابی و شارحان آن اجتناب کنیم.
🔵 امروزه همان طور که قبلا در زمینه آینده جامعه ایران گفته ام ما با «شبکه ای از نیروهای خلاق و نقاد» روبرو هستیم که نه تنها دانشگاهیان بلکه افراد عادی نیز در آن حضور فعال دارند. عملکرد این شبکه گسترش و توسعه گفتمان بازتابی است. ما لاجرم باید بیاموزیم که شارحان و نویسندگان نقاد صرفا آدم هایی مثل سایر آدم ها هستند. متن های شان را بخوانیم و تلاش کنیم تا با تردید در آنها بنگریم. همیشه «اصل طلایی تردید» را بخاطر داشته باشیم. شارحان گفتمان بازتابی را نه سرکوب کنیم نه بستاییم بلکه آنها را بسنجیم. این تنها راهی است که برای شکل دادن جامعه ای بهتر در اختیار داریم.