🔶بلبشو؛ جستارى در يك وضعيت🔶
2025-02-04🔶نگران ایران هستم🔶
2025-02-04📝يادداشت دكتر نعمت الله فاضلي با عنوان جمعه کُشی در سنگلج
✅ ۱۷ آبان ۹۸
🔵 امروز جمعه ساعت هفت و نيم به تماشاخانه سنگلج تئاتر “جمعه کُشی” به نویسندگی و کارگردانی استاد اسماعیل خلج رفتم. بگذارید تا ذهنم درگیر این نمایش است چیزی درباره آن بنویسم. فعلا هم اين تئاتر تا پایان هفته روی صحنه هست و شما هم می توانید به تماشای جمعه کُشی بروید.
✅ حدود یک ماه پیش دکتر مجید گیاه چی (مجری طرح) برایم در واتساپ پیام داد و دعوت کرد این تئاتر را ببینم. جستجویی در گوگل کردم و دیدم جمعه کُشی ابتدا در سال ۱۳۵۲ اجرا شده است و اکنون دوباره به روی صحنه می رود. تماشاگر حرفه ای تئاتر نیستم و در زمینه نقد آن هم مهارتی ندارم، اما بعد از تماشای این تئاتر تصمیم گرفتم یادداشتی درباره آن بنویسم.
✅ نکته جالب این تئاتر برای من مسأله دلمردگی و غم نهفته در جمعه هاست که به گمانم این تئاتر را برجسته می سازد؛ اگرچه منتقدان آن هیچ توجهی به این نکته نکرده اند.
🔻داستان این تئاتر بسیار ساده است. چند نفر افراد کاملا عادی کوچه و بازار در قهوه خانه ای در روز جمعه گردهم جمع شده اند و درباره امور عادی زندگی صحبت می کنند. صاحب قهوه خانه مرد ثروتمندی است که املاک و دارایی های متعدد دارد ولي بسیار ستمگر و بی رحم است. کارگران قهوه خانه و مردم محل و یک غریبه که به قهوه خانه آمده اند از بدبختی ها و فقر و درماندگی شان و ظلم صاحب قهوه خانه صحبت می کنند. اما در عین حال همه صحبت ها به اینجا ختم می شود که روزهای جمعه یک سال کامل هست. صبح جمعه بهار، ظهر آن تابستان، عصر آن پاییز است و غروب آن زمستان. نمایش، داستان دیگری ندارد و در انتها نیز به جایی ختم نمی شود. اما این مردان عادی از خانه های شان به قهوه خانه پناه آورده اند تا آیین جمعه کُشی را به جا آورند و این «روز طولانی» و غم انگیز را دور هم هر طور شده به پایان برسانند و از غم و دلتنگی بی پایان آن بگریزند.
✅ جمعه کُشی ظاهرا این ایده ی دلتنگی کشنده جمعه را در گفتگوهای شخصیت هایش آشکار نمی کند و به جای آن بر فقر و فلاکت گروه های فرودست و روابط ظالمانه سرمایه داری و استثمار تأکید دارد؛ اما این موضوع چیزی نیست که به جمعه کُشی تازگی و نوآوری بدهد. در فضای تیاتر روشنفکرانه ایران (بویژه نمایشنامه های ساعدی) فقر و نگاه های چپ سوسیالیستی همیشه غالب بوده و تکرار شده است.
🔻نکته نوآورانه جمعه کُشی، توجه آن به ایده دلتنگی جمعه ها و روزمرگی زندگی شهری و ملال آور بودن آنست.
✅لارنس اسونسن در کتاب «فلسفه ملال» (۱۳۹۵) که افشین پاکباز آن را به زیبایی ترجمه کرده است توضیح می دهد که انسان معاصر «در دل فرهنگ ملال زندگی می کند» (ص ۷). از دیدگاه اسونسن «ملال همچون مِه است» (ص ۵۱) که زندگی شهری و معاصر انسان را فراگرفته است.
🔻در جمعه کُشی هم صاحب ثروتمند قهوه خانه و هم کارگران و گروه فرودست به یک نسبت درگیر دلتنگی و آزردگی جمعه هستند.
✅ اسماعیل خلج استادانه و نقادانه، برای توضیح ملال شهری مدرن، جمعه را انتخاب کرده است. جمعه، تنها یک روز نیست، بلکه باید برای انسان شهری ایرانی نماد سنت و خانواده و مذهب و تمام مولفه های دنیای پیشامعاصر انسان ایرانی باشد. جمعه ها، زمان گردهمایی های خانوادگی، زمان عبادت، زمان آرامش و استراحت انسان سنت گرای شهری شده ایرانی است. اما در جمعه کُشی تمام این سنت با چالش بزرگ «ملال امروزی» مواجه می شود.
🔻گویی به قول مارکس مدرنیته تمام چیزهای سخت و صُلب سنت (از جمله جمعه ها)را دود کرده و به هوا فرستاده است. برای انسان روستایی و عشایری پیشامعاصر، جمعه مطلقا دلگیر و ملال آور نبود، زیرا جمعه ها برای او با روزهای دیگر تفاوت بنیادی نداشت، و در همه روزها باید او کار می کرد. من که بزرگ شده روستا هستم، اولین بار در شهر این احساس را پیدا کردم که غروب جمعه دلگیر است یا جمعه ها با روزهای دیگر هفته تفاوت دارد. برای منِ روستایی همه روزها، روز آبیاری، گندم چینی، کشت و داشت و برداشت محصول یا روز مراقبت از دام ها بود. اما برای انسان شهری که جمعه تعطیلي پایان هفته است و او از کار و کوشش معاف و آزاد است، این روز معنای دیگری دارد.
✅ تئاتر جمعه کُشی در ۱۳۵۲ برای اولین بار روی صحنه می رود، یعنی زمانی که ایران در اوج فرایند شهری شدن است. جمعه کُشی ابتدا در قهوه خانه کرامت در شهر شیراز با حضور فرح پهلوی اجرا می شود. شیراز در آن سال ها پایتخت فرهنگی ایران و از نمادهای شهرنشینی مدرن ما محسوب می شد.
✅ در مسیری که از سنگلج به خانه می آمدم با جناب گیاه چی و اسماعیل خلج همسفر بودم. جناب خلج گفتند به مدت ۴۵ سال در چهار راه لشکرتهران زندگی کرده اند و اغلب شخصیت ها و دیالوگ های تیاتر جمعه کُشی برگرفته از تجربه زیسته ی او از تهران است و محله زندگی اوست.
🔻برایم جالب بود که جناب استاد خلج خودشان چندان اهمیتی به مقوله ملال و دلتنگی جمعه ها در نمایش شان نمی دادند و نیت شان از نوشتن این نمایشنامه اساسا بازنمایی روابط استثماری سرمایه داری و به قول خودشان فقر فرهنگی حاکم بر گروه های فرودست بوده است. گویی انتخاب نام جمعه کُشی هم ناخودآگاه بوده و بر متن نمایشنامه تحمیل شده است. هر چه هست، از نظر من ارزش واقعی جمعه کُشی در بازنمایی مسأله ملال شهری است نه چیزی دیگر.
🔻اجرای دوباره این تئاتر بعد از نیم قرن هم ناشی از فراگیر شدن مِه گرفتگی مدرن یا همین ملال بر زندگی روزمره انسان کلانشهری است. اسونسن به درستی می نوسد «پدیده ملال فقط افراد را مبتلا نمی کند، بلکه به همان اندازه گریبانگیر جامعه و فرهنگ نیز می شود» (ص ۶۱).
✅ قهوه خانه جمعه کُشی نمادی از جامعه ملال آور است. در این قهوه خانه هیچ زرق و برقی دیده نمی شود و چیزی آدم ها را به شوق نمی آورد، الا بازگشت به شعر، آنهم شعر کلاسیک فارسی و دوبیتی ها و غزل سعدی و آواز سنتی. همخوانی ها جمعی جمعه کُشی لحظات شوق انگیز تیاتر است. در عین حال شوخ طبعی های ظریف و سنتی شخصیت های صحنه، تمهیداتي فرهنگی است برای مواجهه با غمگینی سنگین جمعه ها؛ بخوانید تمام روزها. اما ملال جمعه ها فرصتی هم برای بازاندیشی درباره کلیت زندگی است.
🔻شخصیت های صحنه از همه چیز صحبت می کنند، از همسران و خانواده، از فقر، از بیکاری، از سردرگمی و گم کردن آدرس واقعی زندگی در شهر. خلج در جمعه کُشی غریبه ای است که از روستا به تهران آمده است و دنبال آدرسی می گردد. عاقبت آدرس را نمی یابد و به روستایش باز می گردد. ظاهرا برای گریز از ملال کلانشهر، راهی جز بازگشت به روستا نمی یابد. اما او از این واقعیت غافل است که مِه مدرنیته همه جا را گرفته است و این ملال فراگیرتر از آن است که بتوان از آن گریخت. اگر چنین نبود او نباید هرگز به تهران می آمد!
✅ از تماشای جمعه کُشی لذت بردم. اما لذت بیشتر از آشنایی و همسخنی با جناب استاد خلج و جناب گیاهچی نصیبم شد. استاد خلج هشتاد ساله، شاعر و نویسنده و بازیگر و هنرمند بسیار متواضع، اندیشمند و صمیمی هستند. در مسیرم به سوی خانه فرصتی بود تا این انسان کم نظیر را بشنوم و از تجربه هایش بیاموزم. خداوند سایه او را بر سر جامعه هنری ایران مستدام دارد.
🔻ضمنا در سالن سنگلج با جناب علی موذنی رمان نویس و نمایشنامه نویس برجسته آشنا شدم و در هنگام تماشا کنار هم بودیم. او را نیز انسانی دوست داشتنی و متواضع یافتم. خداوند این سرمایه های فرهنگی را برای همه از شر بلاهای زمینی و اسمانی محفوظ بدارد.
🔻از جناب گیاه چی نازنین که فرصت این همه تجربه های دوست داشتنی را نصیب من کردند صمیمانه سپاسگزاری می کنم. گیاه چی که دکتری مدیریت تئاتر دارند علاقه جدی به گسترش نگاه های میان رشته ای در پژوهش و مدیریت تیاتر دارد و صحبت های دلنشین او مرا امیدار کرد که بتوان علوم اجتماعی و هنری را بیشتر به هم نزدیک ساخت. جناب خلج و گیاه چی هنر تئاتر ایران را در خطر جدی بازاری شدن و هجوم گیشه می دیدند و عاجزانه تقاضای کمک از اهالی علوم اجتماعی داشتند. آنها می پرسیدند آیا علوم اجتماعی ایده ای برای مواجهه با این خطر دارد یا نه؟