بزرگ همچون زندگی
2025-03-05آسمان کرمان
2025-03-05📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان کرمان قصه گو
🔻۱۶ مهر ۱۴۰۲
✅ روزهای سیزدهم تا شانزدهم مهر (۱۴۰۲) کرمان بودم. در بهمن ۱۳۸۵ برای سخنرانی در همایش هفتادمین سال مردم شناسی ایران به کرمان رفته بودم اما کرمان را ندیدم. آن زمان فقط شب را کرمان بودم و صبح به تهران برگشتم. اما در همان اقامت شبانه چنان آسمانش به دلم نشست که مدت ها به کرمان و ستاره هایش فکر می کردم.
🔻سیزدهم مهر مهندس محسن جلال پور و محمدمهدی ملک قاسمی همایش بزرگی برای رونمایی از جلد سوم کتاب شان “رواق زبرجد” برگزار کردند و مرا هم دعوت نمودند. مشتاقانه دعوت شان را پذیرفتم. جلدهای یک و دو “رواق زبرجد” را هم قبلا ملک قاسمی برایم آورده بود و خوانده بودم. گفتم می خواهم درباره ” روایت، عاملیت و ساختن ایران مدرن” صحبت کنم.
✅ مجموعه “رواق زبرجد”، تاریخ صد سال کوشش خلاقانه، صادقانه، شجاعانه، سخت کوشانه و سازنده ده ها و صدها کنشگر و کارآفرین و دانشمند و هنرمند و صنعتگر و کشاورز کرمانی است. زندگی این قهرمانان مدرن کرمانی را خوانده بودم اما از نزدیک دست رنج شان را ندیده بودم. کرمان را با محصولات کشاورزی خرما، پسته و زیره یا دستبافته های پته و قالی می شناسند، اما مهم ترین میوه فرهنگی کرمان، قصه ها و قصه گوهای آن هستند. میلیون ها انسان سخت کوش، ساده زیست و کریم در این دیار تاریخی چند هزار ساله قصه ها گفته و ساخته و پرداخته اند.
🔻کرمانی ها زیست قصه وار دارند و همین شیوه، سنت خاص قصه گویی را در این دیار رویانده و آبیاری کرده است. سنت قصه گویی و روایت گری کرمان و کرمانی ها در ایران مدرن از میرزا آقاخان کرمانی متولد ۱۲۳۲ به صورت تاریخنگاری آغاز می شود و به مدد شاگرد او ناظم الاسلام کرمانی توسعه می یابد و به استاد ابراهیم باستانی پاریزی می رسد. شاخه ادبی مکتب قصه گویی کرمان هم در برجسته ترین قصه گوی جهانی ایران، هوشگ مرادی کرمانی تبلور می یابد. مجموعه ” رواق زبرجد” هم امتداد مکتب قصه گویی کرمان است که تلفیقی از سنت تاریخی و ادبی این مکتب می باشد.
✅ تعجب نکنید که چرا روح کرمان را قصه گویی می دانم. دانیل ای. بل و اونر شالیت در کتاب خواندنی شان “روح شهرها” نشان می دهند هر شهر، روح و روان خاص دارد و با قدم زدن در آن شهر این روح و روان در ما نفوذ می کند. آنها نشان می دهند اورشلیم روح دینی، برلین روح مدارا و تسامح، پاریس، عشق و رابطه رمانتیک، نیویورک روح بلندپروازی، آکسفورد روح یادگیری و پکن روح قدرت سیاسی دارد. کرمان هم روح قصه پردازی و قصه گویی دارد.
🔻اما چرا، چرا کرمان چنین حال و هوای قصه دارد؟ نمی دانم کسی تاکنون این پرسش را کاویده یا نه. اما با من باشید تا مشاهداتم در این چند روز کرمان گردی را بخوانید. شاید کلیدی برای فهم این پرسش بیابید.
🔻 هزار نکته ی باریک تر از مو در حال و هوای کرمان آشکار و پنهان است و جان آدمی را مشتاق قصه و قصه گویی می کند. از میان این هزار نکته، چند تایی اش به چنگم افتاده که برای تان روایت می کنم.
✅ ده صبح پنجشنبه سیزدهم مهر با هواپیمای ماهان در فرودگاه بین المللی آیت الله هاشمی رفسنجان کرمان نشستیم، فرودگاهی که جز نام هاشمی رفسنجانی هیچ اثر و نشان دیگری از او نداشت، اما سراسر آن پوشیده از عکس ها و گفتارهای قاسم سلیمانی بود. و بعد دیدم این قصه در همه جای کرمان جاری و ساری است.
🔻آقای نظامی از طرف اتاق بازرگانی کرمان به استقبالم آمده بود و گفت تا کرمان همراهی ام می کند و مرا به دیدن دیدنی های کرمان می برد. برنامه ای هم نوشته و مسیرها و زمان های دیدارها را مشخص کرده بود. دو هنرمند پیشکسوت کرمانی خانم وثوقی و آقای خسروی هم همراه ما بودند. به “کاروانسرای وکیل” رفتیم. آنجا این دو از ما جدا شدند و با آقای نظامی کرمان گردی را آغاز کردیم.
🔻در مسیرمان تا کاروانسرای وکیل، خسروی و وثوقی و نظامی، جلوه های تام و تمامی از قهرمانان قصه های کرمانی بودند. لحن و لهجه ای نرم، گرم، صمیمی، ساده و گویا داشتند. هر کلام شان خاطره و خاطره گویی از کرمان و کرمانی ها بود. خسروی و وثوقی زاده و بالیده ی هفتاد سال پیش کرمان بودند. حالا با دیدن هر خیابان و ساختمانی قصه ای شنیدنی از شهر می گفتند. خسروی گفت بچه که بودم هنوز بقایای خندق دور کرمان بود و ما بچه ها در آن خندق بازی می کردیم.
🔻خاطره ی هجوم آغا محمدخان قاجار و درآوردن بیست هزار جفت چشم کرمانی ها در محرم ۱۱۷۳ هنوز در شهر زنده است. آغا محمدخان، به قول مورخان ” چنگیز اطوار”، ۳۲۹ سال پیش به مدت چهار ماه کرمان را محاصره کرد تا انتقام قتل مشتاق علی شاه را از لطفعلی خان زند بگیرد. مقاومت کرمانی ها خشم خان قاجار را بیشتر کرد و با توپ قلعه کرمان باز شد و هولناک ترین جنایات علیه کرمانی ها رخ داد. این خلاصه قصه تلخی است که نظامی تعریف کرد و گفت اگرچه ابراهیم خان کلانتر صدر اعظم آغا محمدخان بعد از آن جنایات کوشید کرمان را آباد و به مردم خدمت کند، اما هنوز زخم عمیق آن چشم های از کاسه درآمده در دل مردم می سوزد.
✅ اتاق ۱۲۸ محل اقامتم بود. کاروانسرای وکیل الملک را اسماعیل خان وکیل الملک والی کرمان در سال های ۱۲۷۷ تا ۱۲۸۴ ساخت. محل اقامت بازرگانانی که از هند ادویه وارد ایران می کردند. بنایی باشکوه و بی نظیر که در سال ۱۳۹۶ به طور کامل بازسازی گردید و امروز هتل سه ستاره است.
🔻 شکوه زیبایی شناسی ایرانی را در این کاروانسرا احساس می کنیم. دو طبقه و ده ها اتاق که دو وردی به بازار بزرگ سنتی کرمان دارد. کاشی کاری ها، منبت کاری ها، نورپردازی، آب نماها، درها و نقاشی ها حس حیرت و تحسین را تا بی نهایت برمی انگیزد. ایرانی نه تنها در حماسه شاهنامه و غزل حافظ و مثنوی مولانا و گلستان و بوستان سعدی و رباعیات خیام، بل در معماری اش عالی ترین و انسانی ترین جلوه های زیبایی و اخلاق را متجلی ساخته است. به گوشه گوشه کاروانسرا می نگریستم و می پرسیدم چطور شده که سیاستمدارانی چون آغا محمدخان چنگیز اطوار و انسان کش از دل چنین فرهنگ و هنری زیبا و لطیف سربرآورده است؟ تعارضی که همیشه بوده و هست.
✅ به اتفاق نظامی وارد بازار وکیل شدیم. بازار بزرگ سنتی کرمان متشکل از چند بازار و بنای باشکوه است. غلغله جمعیت بازار را پر و پویا کرده بود. میراث باقیمانده از سده هشتم تا امروز. والی ها و حاکمان کرمان دوره مظفری و تیموری و صفوی و قاجار و پهلوی، دوره به دوره بر این بازار افزوده اند. بازار نقارخانه، بازار گنجعلی خان، بازار ارگ، بازار وکیل، بازار اختیاری، بازار قلعه محمود، بازار قلعه میدان، بازار یا راسته مسگرها و بازار سردار، بازار بزرگ کرمان را تشکیل می دهند.
🔻وجب به وجب آن قصه ها دارد. این بازار فقط برای عرضه کالا نیست، کتاب تاریخ و سند زنده صدها سال غم ها و شادی ها، زشتی ها و زیبایی ها و شکوه و شقاوت است. بازار بزرگ کرمان، بازار قصه ها هم هست. نظامی برایم به این قصه ها اشاره می کرد و رد می شد. خاندان های بزرگ کرمان در این بازار حجره و تیمچه و سرا داشتند. بسیاری از آنها پیوندهایی عمیق با هنر، صنعت و ادبیات و عرفان داشتند. سقف گنبدی و کف سنگی و صنایع دستی و بافته ها و ساخته های کرمانی، بازار را موزه ای زنده و بالنده کرده بود.
🔻نظامی گفت بیشتر مشتریان این بازار گروه های سنتی تر کرمان و البته گردشگران هستند و جمعیت های محلی نوگرا، خریدهای شان را از پاساژها و مال ها و مراکز خرید جدید انجام می دهند. اما به هر حال این بازار همچنان رونق کامل دارد.
✅ بعد به بازار گنجعلی خان رفتیم. گنجعلی خان از ۹۷۴ شمسی به مدت ۲۹ سال به حکم شاه عباس صفوی والی کرمان، سیستان و هرات و قندهار بود. به همان میزان که آغا محمدخان کرمان را ویران کرد، گنجعلی خان این شهر را مطابق اصفهان آباد و زیبا نمود. میدانی زیبا مانند نقش جهان در آن ساخت و بازار و حمام و مسجد و کاروانسراها در کرمان بنا نمود. همه اینها هنوز پابرجا هستند. گنجعلی خان امیرکبیر کرمان است.
🔻در مجموعه گنجعلی خان مجسمه ای از او ساخته اند. کنارش عکس گرفتم. نامه ای شاه عباس به گنجعلی خان می نویسد و او را تشویق به آبادی و عمران بیشتر شهرها می کند و می نویسد آگاه باش که فقط همین ها که می سازی ماندگار می شود و دیگر هیچ. و چه درست گفتند. امروز از گنجعلی خان بناهای باشکوه مانده و از آغا محمدخان هم بیست هزار چشم های کور شده.
🔻 در بازار گنجعلی خان به مغازه ی هنری و صنایع دستی رفتیم. جوانی صاحب مغازه ما به دیدن محل لطفعلی خان زند و آثار به جا مانده از گلوله های توپ آغا محمدخان بر روی دیوارهای بازار و مسجد گنجعلی خان برد. شاهان و حکام ستمگری که چشم ها را کور می کنند غافلند از چشم های تاریخ که کور ناشدنی است و روزی عاقبت جنایات شان رسوای جهانیان می شود.
✅ بازار کرمان نه تنها با قدمت و معماری اش، بل با کالاهای سنتی و محلی و هنری اش هویت می یابد. ده ها مغازه و نمایشگاه پته دارد. پته، رودوزی های رنگارنگ با نخ پشمی و گل های دیدنی در اندازه های گوناگون است که زنان کرمانی می بافند و کاربردهای تزیینی برای روی میز و دیوار دارد. پته ها رنگارنگ و چشم نواز و خیال انگیز اند. یکی برای همسرم خریدم و یکی هم مهندس جلال پور هدیه دادند.
🔻بعد به حمام گنجعلی خان رفتیم. چه عظمتی و چه هنری. سنگ مرمری سر در حمام است که از زمان ساخت آن باقی مانده و با خط نستعلیق روی آن نوشته اند: کسی نداده نشان در جهان چنین حمام. و چه وصف درستی. مجسمه های درون حمام تاریخ اجتماعی و طبقاتی کرمان در عصر صفوی را نشان می دهند. حمام به بخش های شاه نشین، اشراف و اعیان و کارگران تقسیم شده است.
🔻دوره کودکی و نوجوانی ام در مصلح آباد حمام سنتی داشتیم با همین ستون های سنگی، پوشش طاق و گنبد و خزینه و بخش های گرمخانه و حوضچه آب سرد. آخرین نسلی بودم که زندگی حمام عمومی را تجربه کردم. انسان های امروزی تجربه ای از حمام جمعی سی چهل نفره و آداب و رسومش ندارند. حمام گنجعلی خان برایم خاطرات مصلح آباد را تداعی کرد. گروه های دو سه نفره، گوشه ای به کیسه کشی و گپ زدن می پرداختیم و اغلب یک ساعت و گاه دو ساعت طول می کشید. گاه سروصدا چنان بود که ناگزیر باید فریاد می کشیدم.
🔻حمام گنجعلی خان امروزه مرکز فرهنگی و تماشاخانه است. فوج فوج گردشگران می آمدند و می رفتند. بخشی از ان رستوران بود و گروه موزیک. به آنجا رفتیم. آهنگ های شاد و محلی می نواختند.
✅ ساعت چهار به ” تالار فرهنگ و هنر کرمان” آمدیم. رییس تالار توضیح داد این تالار سال گذشته افتتاح شده است. بنایی باشکوه و عظیم. بیش از سی هزار متر مساحت آن است. معماری سنتی دارد و مطابق معماری کویری گنبد، بادگیر و کاه گل و پنجره ها و درهای چوبی مشخصه های آن است. ایده و طرح این بنا در سال ۱۳۸۳ ریخته شد، ساخت آن از ۱۳۸۸ آغاز و سال گذشته تمام گردید. از معدود بناهای سال های پساانقلاب است که ارزش معمارانه و ماندگار دارد.
🔻سالن ۳۳۰ نفره محل همایش بود. جمعیت پر و دو هزار نفر هم برخط شرکت داشتند. هنرمندان، صنعتگران، دانشگاهیان و علاقمندان به کرمان و کرمانی ها جمع بودند.
✅ این که چه گفتم و گفتند بماند، اما شوق وطن دوستی، صمیمیت، فرهیختگی، سادگی و مهربانی به همان اندازه ی شیرینی های کرمانی در همه جا حس می شد.