🔶چرا قانعی راد را فراموش نکنیم؟🔶
2025-02-04🔶گفتیم «مرگ مدرسه» نه «مرگ بر مدرسه»!🔶
2025-02-04📝 يادداشت دكتر نعمت الله فاضلي با عنوان چگونه سیاست، هنر را بر ضد خود می شوراند؟
✅ ۲۹ خرداد ۹۸
🔵 سه شنبه ۲۱ خرداد ماه نشست نقد و بررسی کتاب «گفتمان های فرهنگی و جریان های هنری ایران» (۱۳۹۷) نوشته محمدرضا مریدی در دانشگاه هنر برگزار شد. مریدی در این کتاب روایتی فوکویی از «گفتمان های هنری» در ایران معاصر ارائه کرده است. تلاش مریدی بنابر نوشته خودش در این کتاب این بوده که «تاریخ اجتماعی هنر ایران» از مشروطیت تا به امروزه را بنویسد.
✅ مریدی ادعا می کند که ظهور «طبقه متوسط بازاری» در دوره قاجار باعث شد این طبقه دربرابر «ارزش های سنتی اشرافی» قاجار قد اعلم کند و زمینه اجتماعی برای استقلال هنر از حکومت تا حدودی فراهم شود.
🔻در دوره پهلوی ها با شکل گیری و گسترش «طبقه متوسط بروکرات» و تکنوکرات ناشی از گسترش نظام اداری جدید، مجددا کشمکش بر سر ارزش های هنری رنگ و بوی دیگری گرفت.
🔻در دوره پساانقلاب (۱۳۵۷ تاکنون) هم با ظهور حکومت مذهبی کشمکش های سیاسی و قدرت رنگ و بوی ایدئولوژیک تازه ای پیدا کردند. بنابر روایت این کشمکش ها در میدان هنر جلوه های خاص خود را پیدا کردند.
✅ بنابر روایت مریدی در قلمرو هنر ایران در دوره معاصر کشمش میان رئالیسم و ایده الیسم موتور اصلی منازعات گفتمانی شدند. مریدی نشان می دهد منازعات طبقه متوسط بازاری (سنتی) و طبقه متوسط بروکرات، مستقیم و عریان در چارچوب گفتمان های سیاسی و ایدئولوژیک عمل کرده اند.
🔻در این کتاب ۳۸۰ صفحه ای نشان داده شده است که گفتمان های سیاسی در این دوره مجالی برای شکل گیری و گسترش «گفتمان هنری» ایجاد نمی شود و فعالیت های زیبایی شناختی و هنری ایران در انقیاد و چنبره ایدئولوژی ها قرار می گیرند.
🔻از اینرو «گفتمان های هنری» ما همان گفتمان های سیاسی مانند مشروطه، ناسیونالیسم و اسلام گرایی هستند. این ایدئولوژی ها برای خود نام های هنری گوناگون مانند «هنر ایرانی»، «هنر مشروطه»، «هنر مکتبی»، «هنر ارزشی» «هنر معترض» و امثال اینها خلق می کنند.
🔻همه جای جهان، دنیای هنر نسبت های و پیوندهایی با جهان سیاست دارد؛ اما این که ایدئولوژی های سیاسی و حکومتی بدون واسطه، بدون در نظر گرفتن حداقلی از خودمختاری برای هنر، بدون کمتر پیچیدگی و پنهان بودگی، خود را بر دنیای هنر تحمیل کنند، چنین وضعیتی ویژگی جوامع کمتر دموکراتیک، اقتدارگرا و تمامیت خواه است.
✅ از اینرو مطالعه تاریخ اجتماعی هنر ایران جناب مریدی خبر خوبی برای هنر معاصر ایران همراه ندارد؛ زیرا به گفته او همه تلاش های هنری کم و بیش در نهایت به گفتمان های سیاسی «فروکاسته شده اند».
🔻مریدی در پاسخ به این نقد که چرا در این روایت شما گفتمان های سیاسی جای گفتمان های هنری را اشغال کرده اند، گفت «چون گفتمان هنری در ایران شکل نگرفته است که بخواهم آنها را روایت کنم». به همین دلیل در روایت تاریخ اجتماعی هنر ایران ناگزیر باید از سیاست سخن بگوییم.
✅ تکیه اصلی مریدی در این مطالعه در زمینه هنر نقاشی است، اگرچه به تمام هنرهای دیگر هم به صورت پراکنده اشاره می کند. مریدی برای نگارش این کتاب بسیار زحمت کشیده و آن را با کیفیت و تمیز به چاپ سپرده است. انبوهی از اطلاعات و تصاویر و تحلیل های نظری جامعه شناسانه در این مطالعه بخدمت گرفته شده اند.
🔻اگرچه تردید دارم که مریدی به شیوه قابل قبولی موقعیت مسأله مند هنر ایران را صورت بندی کرده باشد، اگرچه در این روایت گفتمانی بخش های زیادی از تلاش های هنری ایرانیان از قلم افتاده است، اگرچه کاملا تردید دارم که براساس «تحلیل طبقاتی» بتوان روایت جامع و قابل قبولی از هنر ایران معاصر ارائه کرد، اگرچه روایت تاریخ هنر نقاشی نمی تواند روایت همه هنرهای ایران باشد، و اگرچه کم و کاستی های قابل توجهی در روش اعمال دقیق تحلیل گفتمان جناب مریدی وجود دارد، اما این مطالعه جسورانه و خواندنی نکات قابل توجهی درباره حال و روز هنر ایران معاصر در اختیای ما قرار می دهد.
✅ می خواهم این نکات را فهرست وار بنویسم تا شاید در تاریخ و حافظه ما بماند!
🔻۱٫ مریدی نشان می دهد که سیاست در ایران از هیچ کوششی برای تصاحب کردن هنر در خدمت ارزش ها و منافع و خواست های قدرت کوتاهی نکرده است. همین امر اگرچه زمینه ی مساعد برای گسترش فعالیت های هنری ایجاد کرده است، اما بشدت میدان خلاقیت و ظهور و بروز نوآوری های هنری را تنگ و تنگ تر ساخته است.
🔻۲٫ مرید نشان می دهد در دوره مشروطه زمینه اجتماعی برای ظهور نوعی واقع گرایی و رئالیسم فراهم شد و کم کم نقاشی و تصویر توانست جای نگاری گری سنتی را بگیرد. ظهور عکاسی و گسترش نقاشی پرتره و ظهور طبقه متوسط و روشنفکران کمک کرد تا ما بتوانیم کمی به واقعیت چشم بدوزیم و نوعی «واقع گرایی انتقادی زیبایی شناسانه» در هنر پدید آمد.
اما با شکل گیری دولت پهلوی و ایدوئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا و رمانتیک آن، چنان به هنر و هنرمندان فشار آوردند که مجددا به ایده آلیسم و رمانتیسیسم بازگشتیم.
🔻۳٫ در واکنش به این موقعیت در سایه حزب توده و جریان های چپ زمینه برای کشمکش سیاسی جدید فراهم شد و نوعی «سیاسی شدن مضاعف» در هنر ظاهر شد و هنر سوسیالیستی شکل گرفت و بر ذهنیت عده زیادی در هنرمندان و نویسندگان ادبی غلبه کرد. در دوره پهلوی دوم اسلام گراها هم ظاهر شدند و کشمکش های سیاسی در هنر شدت و حدت بیشتری پیدا کرد. نتیجه این کشمکش ها این شد که «هنر معترض»، «هنر روستاگرا» و «هنر سنت گرا» به عنوان گفتمان رقیب گفتمان رسمی هنر گسترش یافت.
🔻۴٫ با شکل انقلاب سال ۱۳۵۷ دوباره سیاست با شدت و حدت بیشتری درگیر میدان هنر شد و اعمال عریان قدرت در هنر به صورت امری عادی و همگانی درآمد. هنر انقلابی، هنر مکتبی و هنر ارزشی و هنر معنویت گرا، عناوینی بودند که در این دوره ظاهر شدند و گفتمان هنر ایران را به لحاظ تسخیر کردند.
🔻۵٫ در واکنش به «هنر رسمی» در دوره پساانقلاب، کم کم هنر جهانی و هنر زنان و اشکال هنری دیگر گفتمان رقیبی را شکل دادند. اگرچه این گفتمان جا و جایگاه نهادی نداشت و از جشنواره ها و جوایز و سیاست های هنری رسمی بیرون افتاده بود.
همه این گفتمان ها حکایت از سیاسی شدن بیشتر و بیشتر هنر در ایران معاصر می کند.
✅ حاصل این سیاسی شدن افراطی هنر این شد که در هر دوره هنرمندان حول ایدئولوژی های سیاسی بسیج شدند و نهاد هنر فاقد «خودمختاری حداقلی» برای توسعه هنری و زیبایی شناختی شد. در واقعیت در دوره معاصر، چیزی که همواره خودش را بازنما می کرد ایدئولوژی های قدرت/ضدقدرت بودند که به صورت امری زیبایی شناختی خود را نشان می دادند؛ و امر زیباشناسانه مجال اندکی برای بروز و ظهور خود اصیل و خلاقه اش داشت.
🔻برآیند تاریخی این کشمکش ها نوعی نارضایتی مستمر نیروهای مولد و خلاق جامعه و از دست رفتن فرصت های تاریخی برای برآمدن و بالنده شدن نوآوری های ماندگار، جهانی و اثرگذار در دنیای هنر ایران شد.
🔻رضا نجف زاده در کتاب «تجدد رمانتیک و علوم شاهی» (۱۳۹۸) نشان می دهد که سیاست های دولت های پهلوی در زمینه علوم و دانش ها، اگرچه همراه با سرمایه گذاری های عظیم بود، اما در نهایت «دانش رسمی» و «علوم شاهی» نتوانست ثبات و پایداری پهلوی را تضمین کند. مشکل یا گره کار در این بود که دانش و علم برای «توسعه اصیل» خود نیازمند وجود حدی از آزادی و خودمختاری نهاد علم و آموزش است.
🔻مطالعه مریدی هم نشان می دهد که «نهاد هنر» نیز بدون وجود حدی از خودمختاری و استقلال و آزادی، نه تنها به «توسعه هنری اصیل» و خلاق و ماندگار نمی انجامد بلکه دائما هنر در نهایت در خدمت ضدگفتمان حاکم قرار می دهد و سرمایه گذاری حکومت ها برای گسترش نهادهای هنری را بر ضد اهداف رسمی شان سوق می دهد. مریدی روایتی از تاریخ اجتماعی هنر ایران نوشت تا سرنوشت سیاسی شدن هنر ایران را نشان دهد و آئینه ای دربرابر ما قرار دهد که خود را در آن ببینیم.
🔵 من هم در اینجا پیام این روایت جناب مرید را روایت کردم تا آنها که باید بشنوند و بدانند، کمی تأمل و بازاندیشی کنند. اگرچه می دانم که سیاست در ایران گوش شنوایی ندارد. اگر داشت این گونه همه چیز را بر علیه خودش نمی شوراند. شاید بپرسید که چرا در دنیای ناشنوایی ها همچنان دست و پا می زنیم که بشنوند؟!