مسافر مدرن
2025-02-24صدای سفر
2025-02-24📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان معبد زریبار
🔻۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
✅ ساحل زریبار هستم؛ از بزرگترین دریاچه های آب شیرین ایران. دریاچه ای در میان کوه ها و درختانی زیبا و انبوه گیاهان و پرندگان و جانوران و آبزیان و آدم ها. معجونی معجزه وار که هر جنبده ای را مبهوت معنا و موجودیت خود می کند.
🔻خیره به هر سوی شده ام و هر لحظه فکرم به جایی پرواز می کند. کاش نقاش بودم یا رمان نویس یا حتی شاعری متوسط الحال و دل به دریا می زدم و ذره ای از زیبایی ها و ظرافت های زریبار را زبان می بخشیدم. اما هیچ کدام نیستم و چنین جسارتی را هم ندارم. در حضور جهان زیبایی تمام عیار، جسارت می خواهد از زیبایی سخن گفتن.
🔻ولی هر کس زبانی و ظرافتی و ذوقکی دارد و در مواجهه ی با چنین شکوهی جانش گشوده می شود و ذهنش می آغازد. به قول هانا آرنت “ذهن ظرفیت آغاز کردن دارد”.
✅ کتابم “بسیار سفر باید” (۱۳۹۶) خاطرم آمد و تاملاتی که درباب سفر داشتم و سفر را سیر و سیاحتی در فرهنگ دانستم نه در عجایب و غرایب.
🔻به ساحل و رستوران ها و فروشگاه ها و همه ی آنچه برای مسافران مهیا شده تامل می کنم. به سفر و معنا و موجودیت امروزی آن می اندیشم.
✅ سفر چیست؟ این که سفر را جابجایی در فضا، یا خلق یک گردش، بدانیم هنوز چیزی از معنا و تجربه سفر را نگفته ایم. حتی، این که سفر، تعامل و مواجهه ی با دیگری است، درست است، اما کامل نیست.
🔻سفر، گشودگی است؛ گشودگی به هستی و فرارفتن از خود. قصه فقط بیرون آمدن از شهر و کاشانه خود نیست؛ بل بال گشودن و پرواز کردن است و از نقطه ای دیگر نگریستن و درنگیدن و پرسیدن.
✅ فقط مکان، فضا، آدم ها، طبیعت و فناوری ها نیستند که کانون توجه و فضولی های ذهن ما می شوند، گاه، حتی اغلب، خود “سفر” ما را مشغول می دارد که چیست؟ چرا سفر می کنیم؟
انسان شناس که باشی دریا و گیاهان و جانوران و کوه ها هم برایت نشانه اند و فرهنگ. اینها همه همانی نیستند که هزاران یا میلیون ها سال اینجا بوده اند.
🔻امروز اینها معابد گردشگرانند، نه زیست بوم و طبیعت. اینجا طبیعت و فرهنگ درآمیخته اند و رنگ و روی فرهنگ گرفته اند. هیچ چیزی طبیعی نیست، حتی طبیعت. همه چیز مهیا شده تا معبدی باشکوه برای عبادتی مدرن و زیارتی زیبایی شناسانه انجام شود و عابدان و زاهدان مذهب مدرنیته گرد آن طواف کنند. اینجا مقصد و مقصود گردشگران است. اینجا هم زهد است، اما زهد زیبایی شناسانه.
🔻خواسته یا نخواسته به این معبد و مذهب پرتاب شده ام و شده ایم. بودن مان در اینجا جبر فرهنگ زمانه است؛ فرهنگ گردش و گردشگری.
✅مادرم خدا بیامرز که هوای بیرون می کرد، زیارت می رفت، نه گردش. او زائر بود؛ و امامزاده ها او را می طلبیدند، نه ساحل زریبار یا شمال.
🔻اما، ما گردشگران را کجا می طلبد؟ همین معابد مدرن و (دقیق تر بگویم) پست مدرن. این معابد هم جاذبه های امروزی اند و نیروی جاذبه قوی دارند؛ قوی تر از قوا و اراده ی ما.
🔻حتی چند روز قبل از رفتن به سفر هم تردید داشتم. اما عاقبت رفتم. پرتاب شدم به کردستان. بسیاری از ما همین تجربه پرتاب شدگی را داریم. مساله این نیست که “سفر” را دوست داریم یا نه، مساله’ “موقیعیت پرتاب شدن” و خود را ناگهان دور از خانه، در کویر، در جنگل، کوه یا میانه انبوه بناهای تاریخی و آثار هنری یافتن است. حتی سرشار از سفر هم باشیم، پرتاب شده ایم. بگذارید این را بکاویم.
چرا سفر می کنیم؟ این پرسش را مسافران متناسب روحیات، نیازها و تجربه های شان پاسخ می دهند.
✅ در قصه “هزار و یک شب” در حکایت سفر سندباد بحری، می گوید دیدن عجایب و غرایب و تجارت، هدف های سفرند. سعدی هم می گوید:
تا به دکان و خانه در گروی
هرگز ای خام، آدمی نشوی
برو اندر جهان تفرج کن
پیش از آن روز کز جهان بروی
🔻اما می دانیم نه شوق دیدار عجایب و نه پند اخلاقی سعدی موجب خیل انبوه سفر مردم عادی کوچه و بازار نشد و تا همین دهه های اخیر سفر رونق و بازاری نداشت. چرا؟ چرا پند سعدی و صدها شاعر و اندیشمند دیگر در توصیه به سفر کارگر نمی افتاد؟
✅ مساله تنها کمبود وسیله نقلیه و ناامنی جاده ها و نبود امکانات نبود، بل مهم تر، فقدان “فرهنگ سفر” بود؛ فقدان حال و هوا و ارزش ها و ضرورت هایی که سفر کردن را اجتناب ناپذیر کند.
🔻امروزه سفر می کنیم چون در “فرهنگ سفر” هستیم. تنها این ما نیستیم که سفر می کنیم، این فرهنگ امروزی است که ما را متحرک کرده و جابجا می کند.
🔻فرهنگ، شیوه زندگی است، شیوه ای که بایدها، نبایدها، شایست ها و ناشایست ها و معنای زندگی را شکل می دهد.
✅ فرهنگ امروزی جوامع حداقل در یک چیز مشترک است: سفر کردن. امروزه، “امروزی زیستن”، جابجا شدن و تحرک است، از خانه به در آمدن، رفتن، نایستادن، به جغرافیا و زمین و سرزمینی خاص محدود نشدن، و فراتر رفتن از موطن و وطن و زادگاه است. فرهنگ امروز، شکل تازه ای از کوچ زیستی است. تاریخ هر دوره ای، کوچ زیستی خاص خود را خلق می کند. روزگار طولانی، از مادها تا نیم قرن پیش، زیست عشایری و قبیله ای داشتیم، و امروزه هم “زیست گردشگرانه”، ما را متحرک کرده و می کند.
🔻همه متحرکیم حتی آنها که تنبلانه یا هر دلیل دیگر، رغبت و پای رفتن ندارند؛ مثل من. از جمله آدم هایی هستم که کنج خانه و کتابخانه ام را به رفتن و گشت و گذار ترجیح می دهم. با وجود این، گاه سفر می روم. سفرم به کردستان و کرمانشاه هم از این سفرهای نادر و گاه گاهی بود.
🔻سفر در جهان امروز فراتر از فراغت و تفریح شده و خواهی نخواهی همه کم و بیش در سفریم. پنجاه شصت سال پیش جهان چنین نبود. سفر همگانی یا نبود، یا در حد ضرورت یا زیارت بود. حتی زیارت و جابجایی های ضروری هم محدود بود و رخدادی کمیاب.
🔻چنان کمیاب که زائران قبل از سفر حلالیت طلبیده و در کوچه و بازار اعلام کرده و چاوش خوانی می کردند. اما امروزه نه تنها سفر درون کشوری، بل خارج رفتن هم ضرورت و همگانی شده است.
🔻 جیمز کلیفورد انسان شناس و جغرافیدان برجسته آمریکایی فصل اول کتابش “جاده ها”(۱۹۹۷) را “فرهنگ های سفر” نامیده تا نشان دهد بشر وارد چرخش بزرگ تاریخی شده و آن زیستن در “فرهنگ سفر” است.
✅ ساحل زریبارم و زیبایی های مسحور کننده چشم ها را به دیدار کوه ها و دریا و دنیای گردشگرانه فرا می خواند، اما ذهنم درگیر آدم هاست. برای چه اینجا آمده اند؟ زیبایی های زریبار آنها را طلبیده یا بازار وسوسه گر صنعت گردشگری؟ نمی دانم چه سودایی در سر دارند؟ اما می دانم سهم سود و سرمایه و سوداگری هم در اینجا کم نیست. شرح این حکایت بماند برای بعد.