ملاقات
2025-02-24مسافر مدرن
2025-02-24📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان مسافر قصه گو
🔻۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
✅ سفر قصه است؛ می رویم که قصه بشنویم، قصه بگوییم، قصه شویم و قصه بسازیم. قصه های ریز و درشت در زمینه ماهیت بشر، قصه ایران، قصه شهرها، قصه آدم ها، قصه ملاقات ها، قصه خودمان، قصه طبیعت و تاریخ و قصه ی غصه ها. زندگی سفر است و ما مسافر قصه گو.
🔻جاناتان گاتشال در “حیوان قصه گو” واقعیت را می گوید: “انسان حیوان قصه گوست” و این قصه گویی، بی هودگی و محض لذت نیست، بل قصه ها “ساختار مساله” دارند و برای فهم پذیر کردن و صورت بندی و حل مساله ای استوارند (۱۴۰۰).
✅ سفر ما هم به کردستان و کرمانشاه، سفر قصه ها بود؛ سفری کوتاه، اما قصه هایی بلند داشت؛ آن قدر که حتی موجز گفتن این چهار روز، چهل روز و ماه وقت و همت می طلبد.
🔻من هم سفر زندگی ام قصه است و کارم هم از قضا قصه گویی است. به قول جان ون منن، انسان شناس بلندآوازه آمریکایی، مردمنگاران “قصه های میدان”(۲۰۱۱) را روایت می کنند؛ قصه هایی گاه امپرسیونیستی، گاه رئالیستی و گاه اکسپرسیونیستی. قصه نباشد، آدمی از غصه دق می کند. چه، آدمی خود را به آب و آتش می زند و خطرها می کند تا سفری برود و قصه ای بسازد، بگوید، بشنود و بنویسد. بگذارید من هم قصه تان و قصه گوی تان شوم. از آدم ها می آغازم.
✅ همسفرانم آدم های معمولی طبقه متوسط فرهنگی و امروزی بودند. یکی ویلون، دیگری تنبک، دیگری دف می زد؛، و یکی دیگر نقاش، دیگری نمایشنامه و داستان نویس بود. یکی استاد آواز بود و خشنویس و نقاش. یکی هم شاعر و نوازنده چیره دست. یکی هم استاد انسانیت و ارتباطات انسانی بود و چون نخ تسبیح ما را جمع کرده و می چرخاند. این هم هنر است؛ والاترین هنر. همه دستی در هنر داشتند جز من.
🔻زیبا می رقصیدند، با زیباترین شکل مراعات ادب می کردند، و مهربانی هنر همه شان بود. “اخلاق مراقبت” را نیک آموخته و می آموزاندند. سفر جمعی، زیست خانوادگی است. تقسیم و تسهیم محبت و عطوفت، متاع رایگان خانواده است.
🔻اما، غم هم بود؛ غمی آشکار و پنهان. مدام سخن از ایران بود و سرنوشت آن؛ سخن از محیط زیست و تباه شدنش؛ از فقر و فلاکتی که هر روز فراگیرتر می شود. همه پریشان و مضطرب بودیم و از ظلم ها و استبدادها و سرکوب ها و تبعیض ها و نابرابری ها گفتیم. در همهمه ی شادی ها و شور و شوق سفر؛ طعم تلخ و تند داغ ها و دل های خونین و “داستان های مگو” در زبان مان جاری بود. همیشه و همه جا از قصه خونین کردستان و مردمان کرد در ماه های اخیر یاد می کردیم. شادی و سفر در این روزهای سخت، نمی تواند بدون این تلخی ها و تلخ گویی ها باشد. ترانه ها و تصنیف ها هم گاه مرثیه هایی جانسوز بودند.
🔻 زنان همسفر روسری نداشتند، اما دل ها و نگاه های معصوم و پاک، تجربه ای عفیفانه و زیست تازه ی اخلاقی را خبر می دادند. گویی برگ تازه ای از دفتر تاریخ ایران رو شده و روایتی شگفت از آدم و آدم بودن ایرانی در حال ظهور است. حتی کارکنان مراکز گردشگری یادآور می شدند که ما مجبور و مکلفیم روسری تان را یادآور شویم، اما شما همان باشید که می خواهید.
✅ قصه تاریخ: هه ورامان یا اورامان رفتیم تا قصه آشوریان، مادها، هخامنشیان و حتی یونانیان هزاران سال پیش را از زبان هورامی ها بشنویم. هجیج، روستایی باستانی با باغ ها و معماری پلکانی در میانه کردستان و کرمانشاه کنار رودها و کوه های دیدنی، قصه گوی بزرگ باستانی ایران است.
🔻هجیج و هفتصد شهر، شهرستان و روستای منطقه ی اورامانات، منطقه ای ۴۰۹ هزار هکتاری، در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده تا ثبت کنند جریده عالم دوام ما.
🔻قصه اورامانات، فقط “قصه تاریخ” و “قصه طبیعت” بی نظیری جهان نیست، قصه ی طبع بلند و مردمان سربلند دامدار و باغدار هم نیست، این ها همه هست، اما مهم تر، “قصه ی ایران” و “قصه ایرانی” و “قصه نوع بشر” است که چگونه در سخت ترین موقعیت های جغرافیایی و کم ترین فناوری ها، جهان را چنین زیبا و بهشت می سازد و سادگی، صبوری، صلابت، سربلندی، سخت کوشی، سخاوت، سرور و شادمانی را در دل سخت ترین سنگ ها و صخره ها حک می کند. اورامانات، قصه زندگی است همان قصه ای که این روزها مدام تکرار می شود.
🔻پیرشالیار را زیارت کردیم. قصه هایش را شنیدیم. پارچه های دخیل بسته بر درختان، حکایت غریبی بود از غربت و تنهایی و غصه های ناگفته هزاران آرزومندانی که پیرشالیار را واسطه کرده بودند تا حاجت شان روا شود و رزق حلال و روزگارشان کامیاب گردد.
🔻از کرامات پیرشالیار و قصه هایش گفتیم و شنیدیم. “چله خانه” اش دعوتی بود به درنگیدن نه دیدن. جایی دنج و دور از دنیا برای دیدار خود. چهل روز در چله خانه با نفس و خود هم نفس و تنها شدن، تا صاف شویم و صوفی درون مان سخن بگوید.
🔻گفتگوی همراهان گل کرده بود و از خرافی بودن یا نبودن قصه های پیرشالیار می گفتند. گفتم جور دیگر باید دید. مردم شناسان باورهای مردمان را خرافه نمی نامند.
🔻با عقل کمی و محاسبه گر جور در نمی آید، اما گفتم عقل ها متکثرند و برای “فهم فهم پارت ها و اشکانی ها و رومی های ساکنان باستانی این دیار چندین و چند هزار ساله، پای عقل مدرن چوبین است.
🔻هورامی ها، قبیله کرد کشاورز از سه هزار سال پیش از میلاد، فناوری هایی شگفت برای معماری و دامداری و کشاورزی و معاش و معیشت در کوهستانی ترین محیط جهان خلق کردند، تردید نتوان کرد که فناوری های فرهنگی و باورهای آنها را نمی توان ساده لوحانه خرافات نامید و خط بطلان بر آنها کشید. محتاج فهم فهم آنهایبم.