قانون مِرتُن
2025-02-18پنجاه و هشت
2025-02-18📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان فهم کور
🔻۲۸ مرداد ۱۴۰۱
✅ عمل گرایی کور شکلی از فهم است، اما «فهم کور». ادگار مورن از شارحان اصلی «پارادایم پیچیدگی» مبدع مفهوم «فهم کور» است. عصاره دیدگاه مورن در کتاب «درآمدی بر اندیشه پیچیدگی» (۱۳۷۹) – چکیده ی اندیشه هایش- از فهم کور را می گویم.
🔻مورن فهم کور را برای توضیح تجربه مدرنیته در غرب ابداع می کند اما شامل ما هم می شود. فهم کور موقعیتی است که «خطا و نادانی و گمراهی همزمان با دانش های مان در همه جا در حال پیش روی است» (مورن ۱۳۷۹: ۱۵). مورن «علت واقعی خطا» را در «شیوه سازماندهی دانش مان در نظام اندیشه ها (نظریه ها و ایدئولوژی ها)» می داند و به آن «نادانی نوین» می گوید که «مرتبط با توسعه خود علم» و «استفاده فرومایه از عقل» است و این گمراهی «تهدیدهایی» برای جامعه انسانی و منجر به «پیشرفت کور» می شود (همان).
✅ مورن به ما می گوید فهم کور «ناتوان از شناخت و درک پیچیدگی واقعیت» است (همان ۱۶) و «پارادایم سادگی» را شکل می دهد. مورن دقیق ترین توصیف ها را از «اندیشه ساده» ارائه می کند. می نویسد: «اندیشه ساده، یعنی کنترل واقعیت و تسلط بر آن» به جای «این که بتواند در تعامل و بحث و گفت و گو باشد» (همان ۱۲). «اندیشه ساده گر پیچیدگی واقعیت را نابود می کند» (۱۲) و «پیوندها و برهم کنش ها و تداخل ها را پنهان می سازد» (۱۳). این کار یعنی «گسست» و «گسستن» واقعیت؛ گسست میان وجوه روانی، زیستی، اجتماعی و فیزیکی پدیده ها. چیزی که فهم کور یا اندیشه ساده را به این گسست می کشاند حذف تفکر نظری و تأمل فلسفی است.
🔻سیطره «ریاضیات گری» و «کمیت گرایی» مانع از فهم قاعده «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» می شود (۱۸). فهم چنین قاعده ای تنها از تأمل نظری برمی آید و فهم کور با گسست واقعیت مانع چنین تأملی می شود: «چنین گسستنی با کم و نادر کردن روابط میان شناخت علمی و تأمل فلسفی، سرانجام علم را از تمامی امکانات شناخت خود، تأمل بر خود و حتی به طور علمی درک کردن خود محروم» می کند (۱۸).
✅ اندیشه ساده گر و ساده نگر، علاوه بر «گسستن»، درگیر «فروکاستن» هم هست؛ فروکاستن امر اجتماعی به امر زیستی یا امر روانی؛ تک بُعدی دیدن انسان و نادیدن درهم تنیدگی همه ابعاد زیستی، روانی، فرهنگی و اجتماعی به طور همزمان. در چنین فضایی «رسانه ها حماقت گری سطح پایین را تولید می کنند و دانشگاه ها حماقت گری سطح بالا» و «روش شناسی غالب تاریک اندیشی فزاینده» را می آفریند (همان).
🔻 سیطره فهم کور پیامدهای خشونت باری دارد، زیرا بینش مُثله گر و تک بُعدی در پدیده های انسانی «خون جاری می کند و درد را انتشار می دهد» و هم در «بُعد فردی» و هم در «بُعد کلان» به «تراژدی های بی پایان می انجامد» (همان ۱۹).
✅ قصه چیست؟ اینست که فهم کور قادر به انجام دو چیز نیست: یک؛ «کمیت بسیار زیادی از برهم کنش ها و تداخل ها میان شمار بسیار زیادی از واحدها» (همان ۴۱) را نمی بیند. دو؛ «بی یقینی ها و عدم تعین ها و پدیده های نامعلوم را هم» قادر به درک نیست (همان ۴۲).
🔻مورن یادآوری می کند که گمان نرود که مغز انسان قادر به فهم پیچیدگی نیست؛ زیرا «کشف های پایه در مطالعات مغز انسان» نشان می دهد «یکی از برتری های مغز انسان بر رایانه توانایی مغز انسان در کار کردن با امر ناکافی و مبهم است» (همان ۴۲). مغز می تواند اگر کوربینی های ایدئولوژیک و عقل زدگی های محاسبه گرایانه و تله های معرفت شناسانه و روش شناسانه غالب نقد شوند و زمینه ای برای «چرخش پارادایمی» فراهم شود و پارادایم پیچیدگی جایگزین پارادایم سادگی گردد. این کار البته نیازمند «تخیل، اشراق و خلاقیت» است (همان ۶۲) همان چیزهایی که از دانشگاه ها کنار گذاشته شده اند.
🔻شاهد این که مغز انسان قادر به فهم پیچیدگی است و محکوم به فهم کور نیست، «رُمان» است. «رمان سده نوزدهم و ابتدای سده بیستم این پیچیدگی را دریافت و توصیف کرد». رمان ها «چندگانگی هویت ها، چندگانگی شخصیت ها و جهانی از تخیل ها و رویاهای همراه با زندگی» را نشان می دهند (همان ۶۵). مارسل پروست در شاهکارش «در جستجوی زمان از دست رفته» «نشان می دهد که فقط جامعه نیست که پیچیده است بلکه هر اتمِ جهان انسانی پیچیده است» (همان ۶۶). اندیشه ساده و فهم کور «نظم را تا حد یک قانون و یک اصل» فرو می کاهد(همان ۶۷).
✅ البته «درک پیچیدگی امر واقع دشوار است» (همان ۷۳) و ساده گری فهم کور تا حدودی ریشه در راحت طلبی هم دارد. اما امیال دیگری نیز در کارند تا فهم کور را غالب کنند.
🔻۱- «عقل زدگی»: این گرایش که «آنچه ناقض ذهن مان است، از ذهن مان دور کنیم» و «آنچه اندیشه مان را مساعدت می کند توجه گزینشی نشان می دهیم» و «آنچه اندیشه مان را حمایت نمی کند عدم توجه گزینشی» (همان ۷۸). نقطه مقابل این ها دقیقا اندیشه پیچیده قرار دارد؛ اندیشه ای که: «همبستگی پیچیده عنصرها» (۸۱) را می فهمد.
🔻۲- «فرایند بازگشتی» و این که «ما هم تولیدگر و هم تولید شده ایم» و «محصول ها و معلول ها در عین حال علت ها و تولیدکننده هم هستند» (همان ۸۲).
🔻۳- اصل هولوگرام، این که «نه تنها جزء در کل است بلکه کل در جزء است» (همان).
🔻مورن راه مواجهه با فهم کور را در این می داند که «در مسئله علم و فلسفه تدقیقی انجام گیرد» و «وحدت علم و فلسفه هر قدر هم دشوار باشد خواستنی است» (همان ۱۲۱).
✅ تا این جا عصاره نظریه پیچیدگی و فهم کور مورن را گفتم. عمل گرایی کور شکلی از اندیشه ساده و فهم کور است اما با این تفاوت که اگر در غرب عامل اصلی فهم کور جدایی فلسفه و علم و بحران های معرفت شناسانه است، در ایران فهم کور عمدتا ریشه در ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک دارد. در این جا نیز با شدیدترین شکل جدایی اندیشه نظری و فلسفی با علم مواجهیم اما این جدایی صرفا با «خود-نقدگری» دانشگاهیان از میان نمی رود؛ اگرچه ما نیز سخت محتاج چنین خود-نقدگری هستیم.
🔻این مهم است که عمل گرایی کور را گفتمانی از فهم بدانیم و قواعد این شیوه فهم را بشناسیم. دانشگاهیان در هر حال «کارگران معرفتی» این گفتمان هستند. این کارگران در ازای دریافت پاداش ها و دستمزد، مجری و دنبال رو احکام و اوامر و نواهی گفتمان عمل گرایی کور هستند.
🔻 «معماران معرفتی» عمل گرایی کور و فهم کور، ایدئولوگ های رسمی و سیاسی اند. ابزار اصلی بیگاری و به خدمت گرفتن دانشگاهیان به منزله کارگران این میدان، نظام بروکراسی دانشگاه ها و مراکز پژوهشی است.