چرا خواندن و نوشتن برای دانش آموزان همچنان ضروری است؟
2025-12-09در ستایش سیرجان
2025-12-09📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان شاهرود شهر ناشناخته
🔻۱۳ آبان ۱۴۰۴
✅ امروز سه شنبه سیزدهم آبان (۱۴۰۴) به اتفاق استاد غلامرضا اعوانی و همسرشان عازم شاهرود (در استان سمنان) هستیم تا در کنفرانس “شاهرود شهر معلمان دین و اخلاق” سخنرانی کنیم. موضوع سخنرانی ام “عرفان، صلح و ایران امروز” است.
🔻می دانید که بابزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی از قله های عرفان ایرانی از شهرستان شاهرود هستند. شب هم ما در هتل قصر بسطام اقامت داریم و مستقیم به بسطام می رویم. از نوجوانی ام بسطام را با نام های ایرج بسطامی و بایزید بسطامی می شناختم.
✅ سخنرانی ام را بعد در کانال می گذارم و می شنوید. اما در مسیر، استاد اعوان صحبت های شنیدنی و آموزنده ای کردند که کاش حوصله داشتم و تمامش را برایتان می نوشتم. کاش.
🔻اما یکی از صحبت هایش حکایت زیر بود. همین حکایت ذهنم را چنان درگیر کرده است که گمانم اینست که بجای سخنرانی همین را بگویم بهتر از هر سخن دیگری است!
🔻بگذریم. بیایید حکایت را بخوانیم. یقین دارم تا عمر دارید این حکایت از خاطرتان نمی رود!
✅ عطار در تذکرةالاولیا چنین روایت میکند:
آوردهاند که روزی بایزید بسطامی قصد سفر به همدان کرد. چون از شهر بیرون شد و مسافتی رفت، کیسهی نان خویش را بر زمین نهاد تا استراحت کند.
چون برخاست و کیسه را برگرفت، دید که دو مورچه در آن ماندهاند.
بایزید گفت:
«من ایشان را از جایگاه و روزیشان دور کردم.»
آنگاه بازگشت به بسطام، تا آن دو مور را به همان جایی که بودند بازگرداند.
سپس گفت:
«سفرِ ما هنوز آغاز نشده بود که خطا کردیم؛
پس بهتر آن است نخست، حقِ خلقِ او را رعایت کنیم.»
عطار در پایانِ این حکایت میگوید:
«چنین بود حالِ بایزید، که از دو مور بر خود بیم کرد،
تا مبادا در کارِ خلقِ خدا تقصیری کرده باشد
🔻بعد از صحبت استاد اعوانی در هوش مصنوعی جستجو کردم و عین جکایت را برایت تان آوردم.
✅ براستی چنین حکایت کوتاه و شگفتی ما را با ژرف ترین بیان دعوت به صلح با طبیعت و مراقبت از محیط زیست نمی کند؟
🔻و اگر معیار پرهیز از کم ترین کوتاهی و تقصیر در “کار خلق خدا” باشد، آنان که می کشند، زندان می کنند و برای منفعت و قدرت از هیچ ستم فرو نمی گذارند، آنان چه خواهند گفت؟!
🔻منتظر باشید تا حکایت های شاهرود و بسطام و دیدار از آرامگاه بایزید را هم برای تان نقل کنم.
***
✅ الان بسطام هستم، یادگاری از دوره شاپور دوم ساسانی و تقریبا چسبیده به شاهرود. صبح مراسم افتتاحیه همایش “شاهرود شهر معلمان دین و اخلاق” در دانشکده فنی و مهندسی دانشگاه آزاد شاهرود برگزار شد.
✅ مسیر بسطام تا شاهرود بلوار زیبایی است. هر سمت را نگاه کنیم کوه شاهوار را می بینیم. راننده برایم از بسطام و شاهرود گفت. گفت “دامنه ی این کوه پر از آهو، کل و قوچ است. اغلب داخل پارک های شهر هم می آیند و مردم مثل فرزندان شان مراقب آنها هستند.” پرسیدم شکارچی ها اینها را شکار نمی کنند؟ گفت “مردم اجازه کم ترین اذیت و آزار به آنها را نمی دهند. ما هنوز در حال و هوای بایزید و خرقانی هستیم و دست و دل مان به حیوان آزاری نمی رود.”
🔻بسطام شهر کوچکی است که تنها نه هزار نفر جمعیت دارد، اما روح طبیعی و تاریخی اش به آن وقار و اقتدار و اعتماد بنفس ملموسی داده است. شاهرود هم همین طور است.
✅ مقامات محلی و مردم شهر هم برای همایش آمده بودند. سخنرانان همایش از فهرست بلندی از علما و عرفای شهر نام می بردند و احساس غرور می کردند، اما بایزید به تعبیر عطار “شاه عارفان” و ابوالحسن خرقانی همچنان روح اصلی شاهرود و بسطام را کاملا تسخیر کرده اند.
🔻با چند نفر از مردم محلی و عادی هم صحبت کردم. همه قطعات و داستان هایی از بایزید و خرقانی برایم می گفتند.
🔻این سخن خرقانی که در تذکرةالاولیاء عطار آمده است که بر درِ خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی نوشته بودند: «هر که به این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید.
چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد،
البته بر خوانِ ابوالحسن به نان ارزد.»
🔻این سخن خرقانی از مشهورترین سخن های عرفان ایرانی و شاید مانیفست آن در میان عامه مردم باشد.
***
✅ در سال ۱۳۵۲ فرح پهلوی از بسطام دیدن می کند و دستور می دهد خیابان باشکوهی در جلو آرامگاه بایزید بسطامی بسازند، خیابانی که امروزه یکی از زیباترین خیابان های شهری ایران است. حدود سه کیلومتر که در میان و دو طرف آن درختان بلند هستند چون خیابان ولیعصر تهران. در گذشته خیابان را پهلوی و اکنون آیت الله طالقانی نامیده اند اما مردم آن “دالان بهشت” می نامند. الحق هم دالان بهشت است.
🔻اما شکوه این خیابان زیبایی اش نیست، بلکه آرامگاه تاریخی بایزید است. این بنای زیبا در دوره ایلخانی ساخته شده است و گنبد غازان خان با کاشی های فیروزه اش از دور عظمت و ظرافت هنر ایرانی را به رخ می کشد. همچنین ایوان الجایتو آن.
🔻آرامگاه بایزید مجموعه ی بزرگی است شامل مسجد، چله خانه، امامزاده محمد (ع) و حوزه علمیه. معماری این مجموعه به تدریج از دوره ایلخانی، تیموری، صفوی، پهلوی و امروز تغییرات کرده و هر دوره یادگار و نشان های خودش را در آن برجای گذاشته است. اینها نشان می دهد روزگاری بسطام شهر و مرکز مهم فرهنگی بوده است.
🔻سکوت و آرامش عارفانه ای هم در محوطه آرامگاه وجود دارد و در و دیوار ما را به تامل و درنگ در زندگی و هستی فرامی خوانند. دقایقی بایزید و سخنانش ما را درگیر خودمان می کند. بر دیوار آرامگاه نوشته اند:
چنان بنمای که هستی؛
یا چنان باش که می نمایی
🔻روی تابلویی قدیمی بر دیوار آستانه ورودی حوزه علمیه حضرت باقر العلوم (ع)، همان “مدرسه شاهرخیه” نوشته است: معرفت آن است که حرکات و سکنات خلق بخدای است. بایزید بسطامی
🔻ترجمه انگلیسی اش را هم نوشته اند:
Wisdom is to recognise that God is behind any activity of human being.
🔻این مدرسه را شاهرخ میرزا پسر تیمور در قرن نهم قمری ساخته و همچنان فعال است و بنای تاریخی چند صد ساله ای است که حال و هوای حوزه های علمیه کهن هنوز در آن به وضوح دیده و حس می شود.
🔻محوطه مرکزی بزرگ، دور تا دورش پنجاه حجره در دو طبقه با آجرکاری، گچ بری، طرح های هندسی و تزینات ظریف به سبک معماری تیموری.
✅ با طلبه جوانی که یک سال است وارد آن حوزه شده هم صحبت شدم. مرا به حجره اش برد. نوزده ساله بود و بسیار خونگرم. اولین بار داخل حجره طلبگی می شدم. ساده تر و بسیار کوچک تر از خوابگاه دانشجویی. هنوز به سبک و سیاق چند صد سال پیش. طاقچه هایش کتاب چیده بود و کف اتاق هم رختخوابش پهن بود. بساط چای هم داشت. جای یک طلبه بود.
🔻دیپلم داشت و پدرش روستایی کشاورز بود. گفت دوست دارد قاضی شود. خوشحال بود که سربازی هم نمی رود. گفت فعلا باید عربی را کامل بیاموزم. کلا از حال و هوای طلبگی اش خوشنود بود. مدرسه شان ۱۶۰ طلبه دارد که ۴۰ نفرش ساکن حجره ها هستند.
✅از مدرسه بیرون آمدم و در وسطه محوطه “چایخانه حضرت رضا (ع)” بود. چای صلواتی می دادند و چای خوردم و مشغول مشاهده بودم که آقایی با هیجان و شوق پرسید “شما آقای دکتر فاضلی” هستید؟ گفتم بله. ناباورانه بغلم و احوالپرسی کردیم. گفت صداقت زاده هستم و داروسازم و سال هاست عضو کانال تان هم هستم.
🔻تقریبا همسالم بود و از فعالانه پرکار مدنی شاهرود بود که در زمینه های گوناگون از جمله محیط زیست کنشگری می کرد. سریع دوست عمیق شدیم، گویی سالهاست دوستیم. برایم از کارهایش گفت و با هم به سوی خرقان برای زیارت آرامگاه ابولحسن خرقانی حرکت کردیم.
🔻پانزده دقیقه راه و بیست کیلومتر مسافت بود. از “دالان بهشت” عبور کردیم. اهل شاهرود بود و دانش گسترده ای از این منطقه و عارفانش داشت. شیفته ادبیات و عرفان بود و تا دل تان بخواهد شعر می دانست.
***
✅ در راه برایم از شاهرود و بسطام گفت. از “کتابخانه مستقل بی طرف”. دکتر بی طرف حقوقدانی بود که پنج سال پیش مرحوم شد اما کتابخانه بزرگ عمومی برای شاهرود ساخت و اموالش را وقف آن کرد تا هزینه های کتابخانه بعد از فوتش از این راه تامین شود. امروز این کتابخانه نهاد فرهنگی فعال و تاثیرگذاری برای فعالان مدنی شاهرود شده است. قرار شد از آن دیدن کنیم.
🔻از نفوذ عمیق بایزید و ابوالحسن خرقانی در ژرفنای وجود و شخصیت مردمان این منطقه گفت. گفت دوستی و پیوند مردم اینجا با حیوانات بخصوص گربه ها و سگ ها و آهوها و کل ها و قوچ ها چنان عمیق است که مردم از آنها همچون فرزندان شان مراقبت می کنند. همین طور مراقبت از کوه و جنگل و طبیعت.
🔻بسطام و شاهرود چنان تمیز است که گویی مردم جارو بدست مدام شهر را جارو و مراقبت می کنند. گفت مردم نه تنها با میهمانان که با خودشان هم صمیمی و گرم و مهربانند. جشن های ایرانی نوروز، مهرگان و یلدا و سده و چهارشنبه سوری و …اینجا همیشه باشکوه برگزار می شود. بایزید و خرقانی جان ایرانی بودن و ماندن اینجا را بیمه کرده اند.
✅ صداقت زاده گفت مردم اینجا خیلی خوشحالند که تازگی یونسکو نام بایزید بسطامی را در فهرست مشاهیر و مفاخر جهان قرار داده است. برایم حکایتی از نفوذ عمیق بایزید در نروژ گفت که دوست ساکن اسلو اش برایش نقل کرده بود.
روح بایزید بعد از ۱۳۰۰ سال زنده و پرشور است و هر سال پرشورتر و نافذتر می شود. صداقت زاده گفت با وجود همه کینه هایی که قشریون متعصب دینی به بایزید و خرقانی دارند، حرمت و احترام آنان طی قرن ها بیشتر شده و این سال های اخیر آرامگاه بایزید و خرقانی رونق و جان تازه ای گرفته است و از سراسر جهان به زیارتش می آیند.
🔻گفت راز این بزرگی و محتشم بودگی عارفان بزرگ که خلق جملگی حرمت شان را پاس می دارند این بود که عارفان خود حرمت نگه می داشتند و جمله تکاندهنده ای از بایزید نقل کرد و گفت:
به حق نرسید آنکه رسید
مگر به حفظ حرمت
و از راه نیفتاد آنکه افتاد
مگر به ترک حرمت.
✅ از روستای قلعه نو عبور کردیم و به خرقان رسیدیم و وارد محوطه آرامگاه خرقانی شدیم. بر فراز تپه ای بلند. محوطه آرامگاه باغ ایرانی باشکوه و آرام و زیبایی است که نورپردازی شده است. نهر آب و درختان و گربه های ملوس در گوشه و کنار باغ با صفا، فضای عارفانه دلنشینی ساخته که ندای ابوالحسن خرقانی را درونت احساس می کنی که تو را به مدارا، مهربانی، انسانیت و انسان ورزی و یگانگی با هستی و طبیعت دعوت می کند.
🔻پلکان ها را بالا رفتیم و وارد آرامگاه شدیم و لحظاتی کنار مزار خرقانی نشستیم. صداقت زاده گفت بنای این آرامگاه در سال ۱۳۵۱ به دستور فرح پهلوی باسازی کامل شد و معمارش استاد مهدی حیدریان (پدر خانم آقای صداقت زاده) بوده است.
🔻صداقت زاده گفت اجداد ما معمار بودند و من هم خوشحالم سیاوش پسرم دکتری معماری از دانشگاه تهران گرفت. صداقت زاده نکته جالبی برایم گفت. “ایرانی بودن پیوندی عمیق با هنر دارد. ما با شعر، موسیقی، ادبیات و معماری عمیق تر ایرانی بودن را تجربه می کنیم”.
✅ در آرامگاه مردی نشسته بود دیوان شعری در دست داشت و می خواند و گربه ای هم روی پاهایش خوابیده بود، خوابی آرام و عمیق. صداقت زاده گفت این رسم و عادت اینجاست. این آقا تا گربه بیدار نشود از جایش حرکت نمی کند، حتی اگر چند ساعت طول بکشد. در محوطه هم چند سگ و گربه زیبا در امنیت و آرامش گشت و گذار می کردند و از ابراز لطف و مهربانی مردم به خودشان لذت می بردند.
🔻صداقت زاده گفت مردمان این دیار عمیقا این آموزه بایزید را باور دارند که ” دین چیزی جز محبت نیست” و این محبت را در همه جا به ویژه در رفتار با حیوانات می توان آشکار دید.
✅ با صداقت زاده به قهوه خانه کوچکی نزدیک آرامگاه رفتیم. جای تان خالی. عجب چایی خوردیم. چای با طعم عرفان در آن شامگاه آرام و در حال و هوای بایزید و خرقانی. برایم جالب بود که قهوه خانه اصرار داشت که پول چای را نگیرد و مهمانش باشیم.
🔻صداقت زاده گفت فرهنگ عارفانه همین است. از شمس تبریزی حکایتی نقل کرد و گفت شمس سخت کوش بود و پر کار و کم مزد می ستاند. ازو پرسیدند “این کرامت از چه یافتی؟
گفت از نگرفتن”.
***
✅ پنجشنبه است و سومین روز اقامت در شاهرود. صبح سخنرانی ام در همایش “شاهرود شهر معلمان دین و اخلاق” با عنوان “عرفان، صلح و ایران امروز” را ارایه کردم. بیست دقیقه فرصت داشتم و ناگزیر فشرده از پیوند عرفان و صلح اجتماعی در ایران صحبت کردم. آن را بزودی در کانالم می گذارم و می شنوید.
🔻گفتم مدرنیته در آغاز عرفان را متضاد با عقلانیت و واقعیت گرایی می دانست و به طرد آن پرداخت. روشنفکران ایران مانند احمد کسروی و تقی ارانی و صادق هدایت و دیگران هم بر همین پایه عرفان را خرافات و مانع پیشرفت می دانستند. اما با وجود این نقدها جامعه ایرانی عرفان را دور نریخت، بلکه آن را در خدمت ارزش های انسان گرایانه مانند مدارا، مراعات حقوق حیوانات و تکثرگرایی و صلح درونی و صلح اجتماعی معنا کرد و بکار برد.
🔻البته، نه همه مردم بلکه آنها که درگیر نگاه عرفانی شدند. برای این گروه عرفان شکلی از زندگی است. بعد هم به تاثیر بایزید و ابوالحسن خرقانی و عرفا بر شکل زندگی پرداختم. اجازه دهید جزییات را نگویم و سخنرانی را گوش کنید.
✅ بعد از همایش به دعوت اقای فرزین نیا به دیدار “مدرسه نورمبین” در بسطام رفتم. رییس مدرسه از طریق کانالم تلگرامی ام با من و نوشته هایم درباب آموزش آشناست. وقتی متوجه حضورم در بسطام شد دعوت به دیدار از مدرسه کرد.
🔻این مدرسه منحصربفرد و خاص است. ۲۷ هکتار فضای آن است. دو سال پیش جایزه بین المللی معماری در لندن را کسب کرده است. از پیش دبستان تا پایان دبیرستان دارد. از دانش آموزان شهریه نمی گیرد و تمامی هزینه های آن را موسسه ی خیریه نورمبین می پردازد. چهار ساعتی با اقای فرزین نیا (رییس مدرسه) و پنج شش نفر دیگر بودیم و درباب آموزش و مدرسه نورمبین و موضوعات دیگر صحبت کردیم.
🔻این مدرسه از کامل ترین امکانات و فضای
آموزشی و روش ها و راهبردهای روزآمد و مجرب ترین معلمان با بهترین حقوق و فضای طبیعی و معماری کاملا متفاوت برخوردار است. تصور این که شهر کوچک نه هزار نفری بسطام چنین مدرسه ای دارد قطعا برای تان دشوار است.
✅ بعد از بازدید مدرسه، به اتفاق چهار پنج نفر از هیات علمی جوان از دانشگاه آزاد شاهرود بسطام و شاهرود دیدن کردیم. هوا کمی سرد شده بود. به برج کاشانه و مسجدجامع بسطام رفتیم که متعلق به هشتصد سال پیش است. موقع نماز جماعت مغرب و عشا بود. چهل پنجاه نفری نمازگزار آنجا بودند، پنجاه ساله به بالا. در آن فضای تاریخی، نماز و اذان و قلقل سماورهای بزرگ چایخانه مسجد و نمادها و نشانه های معماری مسجد و برج و هوای سرد بسطام، حس و حال قدیم و سنت و صدها سال پیش را تداعی و تجسم می کرد. گویی بایزید و خرقانی همان جا گوشه ای نشسته و مریدان گردشان جمع اند.
🔻بعد به کارگاه سفال سازی بانوی هنرمندی رفتیم. در همان “دالان بهشت”. نورپردازی دالان بهشت شکوه و زیبایی وصف ناپذیری به شهر کوچک بسطام داده است.سفال ساز ظروف زیبایی می ساخت و با دست آنها را نقاشی می کرد. هنرمند تحسین برانگیزی بود.
✅ هنوز بوی کاه گل و تاریخ و قدمت از در و دیوار بسطام می آیند، بویی که با همه جلوه های تجدد آمیخته است. به قول صداقت زاده شاهرود و بسطام همه مزایای روستای زیبا به علاوه مزایای شهر مدرن را دارد. شاهرود و بسطام میان کویر چاه جام (ادامه کویر لوت) و جنگل ابر واقع است. همان طور که میان تاریخ و اکنون، سنت و مدرنیته است. آمیزه ای از عرفان و طبیعت و تکنولوژی.
🔻به منزل یکی از همکاران رفتیم. ویلایی بزرگ که خانه ای با معماری روستایی سنتی ساخته است. سقف خانه با تیرهای چوبی، دیوارهایش سفیدکاری با گچ، درهای چوبی قدیمی روستایی و کرسی گرم زمستانی. دو ساعتی زیر کرسی نشستیم. از هر نظر شبیه خانه قدیمی پدری ام در مصلح آباد. کودکی هایم را احساس کردم. برگشتم به سال های ۱۳۵۰ و زمستان های سرد مصلح آباد و آن خانه و جوی آب وسط حیاط مان و گنجشگ ها و درختان و مادرم و ….
✅ در آن حال و هوا پرسش همکاران این بود که در زندگی آدمی ساختار مهم یا عاملیت! دو ساعتی گفتگو کردیم و شیرین بود. و البته چای های بسطام هم می چسبید. جای تان خالی!
🔻شب را هتل نرفتم و منزل آقای امینیان رفتیم و تعدادی از همکاران هم آمدند و تا نیمه شب از شاهرود و بسطام و سرنوشت ایران گفتیم.همه نگران فردای ایران هستند. خودتان بقیه ماجرا را می دانید و می دانید چه می گویم!
***
✅ آدینه است و در آستانه حرکت به تهرانم. همکارم امنیان گفت برویم “آبشار”،” “جاده سلامت” و “باغ ایرانی” و “بازار تاریخی” شاهرود را ببینیم.
🔻رفتیم و جای تان خالی چه فضای مصفایی و چه هوایی و چه کوه و آسمان و دنیای کم نظیری. “جاده سلامت” مسیر پیاده روی و دوچرخه سواری در سینه کوه شاهوار به طول ده کیلومتر با نور و خدمات و پل های زیبا. امنیان گفت شب ها شاهرودی ها تا دو بعد از نیمه شب در اینجا هستند. این جاده بام شاهرود است و دور تا دور شهر. همین جاست که آهوها، کل ها و قوچ ها می آیند و کنار مردم پرسه می زنند. خدا بهشت را از روی این جاده طراحی کرده است.
🔻همین دل کوه “باغ ایرانی” هم هست. به شکوه و زیبایی باغ فین کاشان یا باغ شازده ماهان نیست. اما در مقیاس کوچک تر سعی کرده اند ویژگی های آنها را در این باغ زیبا خلق کنند. در شاهرود حس و تجربه ایرانی بودن را عمیقا تجربه می کنید. صمیمیت و مهربانی و آهستگی و چهره خندان و خوش سخنی و به قول شایگان “شاعرانگی”. این آخری را بیش از هر چیز. حتما شاهرود باید باغ ایرانی هم میداشت تا ایرانی بودنش کامل شود.
🔻 بازار تاریخی شاهرود با معماری قاجاری و گنبدهای خشت و آجری و گشتکاری اش در قلب بافت تاریخی این شهر است. جمعه بود و مغازه ها همه بسته بودند و زیبایی معمارانه اش بیشتر بچشم می آمد. این همه ذوق و سلیقه در معماری ایرانی از کجا می آید؟
✅ خب سفرم به پایان رسید و آموخته های بسیاری از “شاهرود شهر زندگی” نصیبم شد. بایزید و خرقانی روح مردمان بسطام و خرقان و شاهرود را تسخیر کرده اند. عطار روزی که این عارفان را در تذکره اولیا وصف می کرد شاید می دانست که جهان انسانی سخت محتاج این عارفان است تا سرمشق مدارا، زندگی، جاودانگی، مهربانی، نرم خویی، زیبایی و انسانیت را به ما نشان دهد. به ویژه در این لحظه که ایران اسیر فقر و خشکسالی، دروغ و تنگناهای پرشمار است.
🔻شاهرود را ناشناخته نامیدم و یادداشت هایم را با این عنوان نوشتم. اگر به آن سفر کنید شما هم به این گمنامی اش پی می برید و افسوس هم می خورید که چرا این قطعه ی بهشتی از مرز پر گهر گمنام مانده است.


