شاهرود شهر ناشناخته
2025-12-09تاریخ فرهنگی زندگی روزمره
2025-12-09📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی در ستایش سیرجان
🔻۶ آذر ۱۴۰۴
✅ در همین موقعیت تلخ خشکسالی، تورم، فقر، بیماری، آلودگی هوا و هزار آلودگی دیگر، هنوز مردمان ما زنده و تپنده برای آفریدن، ساختن، معنابخشی، شادی، سلامتی، لذت، مهرورزی، عشق و جاودانگی مبارزه می کنند. و اینها را از راه هنر، خوشنویسی، نقاشی، طراحی، قصه گویی، شعر، رمان، گفتگو و خواندن و نوشتن و نیکوکاری انجام می دهند. هر گوشه ایران که می روم با انسان هایی آشنا می شوم که با خلاقیت ها، نیکوکاری ها، فعالیت های مدنی، عشق ورزی ها و انسان ورزی های شان به جهان شان معنا و امید و نیرویی جمعی و بی انتها اعطا کرده و می کنند.
✅ برای تان قصه هایی از شاهرود و بسطام و خرقان را در همین کانال نوشتم. یادتان هست. بعد از شاهرود این روزها سری هم به شهر بیرجند زدم و شاهد شکوفایی هایی در موزه دانشگاه بیرجند بودم، موزه ای بزرگ که هنوز افتتاح هم نشده است. در بیرجند از امید و “نه هنوز” و یادگیری صحبت کردم. آنجا در یک روز سه سخنرانی کردم و در کانالم گذاشتم. دیدم هنوز شوق یادگیری شعله هایش خاموش نشده، هر چند چندان که باید پر فروغ نیست. در بیرجند از قدرت فرهنگ گفتم. هنوز روح شوکت الملک و بدیع الزمان فروزانفر و محمدحسن گنجی و دیگر تاریخ سازان بیرجندی در آن شهر زنده و زایاست.
🔻 دلم می خواست که یادداشتی درباب بیرجند و سرزندگی هایش بنویسم که سفرم به سیرجان مجالم نداد. اما می خواهم تا گرد و غبار سفر سیرجان و رایحه خوش آن در وجودم هست چیزکی از سیرجان بنویسم.
✅ دوشنبه سوم آذر (۱۴۰۴) به دعوت انجمن نقد ادبی و موسسه معراج اندیشه گل گهر به سیرجان آمدم و در دو روز سه سخنرانی برای فعالان فرهنگی، نویسندگان و استادان دانشگاه صنعتی سیرجان کردم. الان هم هشت و سی دقیقه شب است و عازم تهرانم.
🔻اولین دیدارم از این شهر تاریخی و زیبا بود. تجربه هایم در این دو روز فراتر از حتی دو ماه سکونت در آن بود، چه، دوستان سیرجان شناس سیرجانی برجسته ای تمام لحظات همراهم بودند و برایم از پیدا و پنهان این شهر قصه ها روایت کردند. کاش توان کافی داشتم و اندکی از بسیارها که دیدم و شنیدم را برای تان نقل می کردم.
✅ اول یادآوری کنم که اگر سیرجان را ندیده اید، فکری برای سفر به این شهر زیبا و قصه خیز و خون گرم و صمیمی و شاد و دیدنی کنید. این یادداشت ها را که دنبال کنید در می یابید که چرا سیرجان را باید سیر دید و به جان زحمت سفرش را خرید.
🔻در این سفر دانستم استاد ابراهیم باستانی پاریزی سیرجانی اند در حالی که همیشه او را کرمانی می پنداشتم. خب، شاید نکته ی شگفتی برای شما نباشد، اما من که شورمندانه نوشته های باستانی را می خوانم و در ذهنم کرمانی اش می پنداشتم، این نکته ساده مهم بود.
✅ سیرجان تاثیری عمیق بر جانم گذاشت. هر قدر بنویسم هنوز قطره ای از دریای خروشان خلاقیت و محبت و صمیمیت پنهان و آشکار آن شهر نگفته ام. جان سیرجان وجود آدمی را سیراب می کند.
🔻پیش از سفرم به سیرجان تصوری از این شهر نداشتم. حتی تصور نمی کردم در قلب این شهر گروهی از نویسندگان و هنرمندان گمنام رنسانسی را شکل می دهند که رد و نشانش را در هر کوی و برزن ایران می توان با چشم سر دید.
🔻وقتی در همان بدو ورودم به “کافه گالری پریزاد” رفتم و فضای سوررئال و فرواقعی آثار تجسمی استاد رفعتی را دیدم و حال و هوای کافه ای پیشرو که فقط در تهران ممکن بود چنین کافه ای باشد، فهمیدم سیرجان فقط شهر معادن گل گهر نیست، بلکه شهر فرهنگ است.
🔻 وقتی خانم آتشی پور و مجتبی افشارزاده و خانم خدامی از قصه نویسان و شاعران و هنرمندان سیرجان برایم گفتند دریافتم زیرپوست سیرجان کلمات زندگی پرشوری دارند و به مردمان این شهر قدرتی بسیار فراتر از هر چیزی بخشیده اند. و وقتی “باغ سنگی” شاهکار درویش خان و “خانه دکتر صادقی” را دیدم دریافتم چرا سیرجان نویسنده ای به بزرگی ابراهیم باستانی پاریزی را دارد. همه لحظاتم در سیرجان سرشار از شوق بود و دلم می خواست مجالی بود تا سیرجان را سیرتر ببینم و به سخن دراورم.
***
✅ خانم آتشی پور گفتند از زمان حداکثر بهره را ببریم و برویم “کافه گالری پریزاد” را ببینیم. رفتیم. زیرزمینی بزرگ با فضای تاریخی و هنری که در و دیوارش با آثار تجسمی محمود رفعتی آراسته شده بود. به محض ورودم یاد گالری کانتی هال لندن افتادم که در ۱۳۸۲ در آن نشستم و درباب سالوادر دالی نوشتم. کانتی هال گالری اثار دالی در لندن است. در کتابم “مردم نگاری هنر” مقاله “مردم نگاری سورریال” را بخوانید.
🔻استاد رفعتی مجسمه ساز و نقاش بزرگی است که سال ها پیش از کار معلمی اخراج شده و این کافه گالری شگفت را تاسیس کرده است. جستجویی در اینستاگرام و پیج این کافه کنید و آثارش را ببینید. رفعتی راوی رنج ها و سختی های امروز ایران است. اما کافه اش فضای گفت و گو و آمد و شد هنرمندان و نویسندگان و خالقان فرهنگی سیرجان شده است. این گالری خانه واقعی طبقه متوسط فرهنگی سیرجان است. به ویژه اآنها که به حاشیه رانده شده و بیرون از قلمرو هنر و ادب رسمی خلق می کنند و می اندیشند.
🔻دو سه ساعتی با رفعتی و آتشی پور و افشارزاده و دیگران در حال و هوای گالری پریزاد صحبت کردیم. فضاهای فرهنگی مانند پریزاد در هر شهر کوچک و بزرگ ایران هست. هر شهری در ایران امروز متناسب با تاریخ و جغرافیا و تجربه زیسته اش، جهان هنری و زیبایی شناختی ویژه ای را خلق کرده است. انرژی عظیمی در این فضاهاست که دهه های آینده ایران را شکل خواهند داد. شاید همین است که اجازه ندارند زیاد دیده شوند!
✅ بعد از گالری به مهمانسرای گل گهر رفتم. در راه اتشی پور و افشارزاده برایم از تحولات ساختاری سیرجان در دهه های اخیر گفتند. جمعیت بزرگی به سیرجان مهاجرت کرده اند و ناگهان جمعیت شهر چند برابر شده است و تحولات فرهنگی و جمعیتی بزرگی به وجود آمده است. علت این مهاجرت ها گسترش فعالیت های شرکت گل گهر و استخراج معادن این منطقه است. گل گلهر در سیرجان همان نقش را ایفا می کند که شرکت نفت در آبادان در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ایفا کرد. گل گلهر تاریخ سیرجان را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. شرکت گل گهر در تمام زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شهر نقش جدی و تعیین کننده ای دارد. با هر کس صحبت کردم همین را می گفت. استخراج معادن سیرجان، ثروت عظیمی را خلق کرده و همین قصه سرشت و سرنوشت سیرجان را در حال تغییر دادن است.
🔻سه شنبه چهارم اآذر در مجمتع الغدیر گل گهر اولین سخنرانی ام با عنوان “تاریخ فرهنگی در زندگی روزمره” را ارایه کردم. آن را در کانالم خواهید شنید. سالن پر بود و بیش از دویست نفر از فعالان فکری و فرهنگی و هنری سیرجان آمده بودند. متعجب هم شدم. مگر می شود بحث دانشگاهی مثل تاریخ فرهنگی در شهر کوچک سیرجان چنین مشتاقان زیادی پیدا کند؟
🔻ساعت نه و نیم تا یازده و نیم سخنرانی طول کشید و گفت و شنود پرشوری هم در گرفت. لپ کلامم این بود که در جهان امروز زندگی روزمره و عاملیت افراد اهمیت دارد. مروری داشتم بر نظریه ها و پژوهش هایی که این را نشان می دهد.جزییاتش را در کانالم گوش کنید. جامعه ایران مشتاق این است که زندگی و عاملیتش به رسمیت شناخته شود. همین موجب استقبال گرم و ناباورانه از سخنرانی ام شد. و البته برخی نقد و اعتراض هم داشتند.
✅بعد از نشست، جلسه کوتاهی با محققان و سیرجان پژوهان داشتم. جمعی که عاشقانه می کوشند مرکزی غیردولتی و کاملا مدنی و مستقل برای سیرجان پژوهی تاسیس کنند. خیرین و نیکوکارانی هم پذیرفته اند هزینه های این مرکز را تامین کنند.
🔻در شهرهایی که رفته ام چنین انگیزه و شوق پرشور برای شناختن و شناساندن فرهنگ و تاریخ محلی شان را دیده ام. این انرژی عاطفی را حتی در برخی روستاهای بزرگ هم دیده ام. در همین جلسه، محمود صالحی مونوگرافی که درباب زادگاهش “نصرت آباد” انجام داده به من هدیه داد. در سال های اخیر ده ها نمونه از این کتاب ها را دیده ام.
✅ جنبش تاریخ نگاری از پایین یا تاریخ خرد در ایران شکل گرفته است. مجال نیست که نمونه هایش را اینجا فهرست کنم، اما چنین جنبشی بی هیاهو در حال گسترش است.
🔻رضا سیوند محقق و عکاس سیرجانی کتاب نفیسی درباره دبستان بدر سیرجان به تازگی چاپ کرده اند. بدر اولین دبستان جدید سیرجان است و در این کتاب عکس های معلمان، مدیران و تمامی دانش آموزان مدرسه بدر چاپ شده است. یکی از کارکردهای مدارس در ایران معاصر خلق تاریخ و هویت فرهنگی مدرن برای شهرهاست. در اراک، مراغه، ارومیه، بیرجند، اصفهان و سیرجان و بسیاری شهرهای دیگر چنین کتاب هایی دیده ام. این کتاب ها تاریخ شهرها را براساس تاریخ مدرسه ها بازنویسی می کنند. کار شگفتی است که تخیل مردمان از شهرهای شان تغییر می دهد.
🔻مجتبی شول افشارزاده هم از برجسته ترین کنشگران فکری و فرهنگی سیرجان است که نقش مهمی در شناختن و شناساندن و حتی ساختن سیرجان امروز دارد.
🔻از لحظه ورودم به فرودگاه سیرجان تا پروازم به تهران همراهم بود. مجتبی رمان نویس برجسته ای است. “شیرهای کابل” ، “گربه های تهران” و “مجیدوبارسا و تیم ملی” از آثار او هستند که جایزه ملی جمالزاده را هم دریافت کرده است.
مجتبی و همسرش نجمه نورمندی پور پژوهش ماندگار ” افسانه های مردم سیرجان” را در سال ۱۴۰۲ با مقدمه های اولریش مارزلف (رییس انجمن جهانی قصه های عامیانه) و محمدجعفر قنواتی (سرویراستار دانشنامه فرهنگ مردم ایران) منتشر کرده اند.
🔻مجتبی در سال ۱۴۰۰ دانشجویم در رشته مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان بود. لذت داشتن دانشجویانی مثل مجتبی و آتشی پور برای معلمی مثل من از هر گنج پر بهایی زیباتر و ارزشمندتر است. در سخنرانی ام در دانشگاه صنعتی سیرجان برای استادان گفتم پرورش دانشجو پاداش واقعی زندگی معلمی است.
***
✅ نمی دانم قصه “باغ سنگی” سیرجان را شنیده اید یا نه. حتما در گوگل جستجویی کنید و تصاویر و کلیپ های این پدیده ی شگفت را ببینید. در دهه ۱۳۴۰ مرد کر و لالی به نام درویش خان اسفندیاری شاهکاری هنری با سنگ و درختان خشکیده خلق می کند. سی کیلومتری سیرجان در روستای بلورد. درویش خان در منطقه ای خشک و کوهستانی صدها درخت خشکیده را در زمین می کارد و با سیم های فلزی سنگ هایی به شاخه های درختان آویزان می کند. این سنگ ها میوه های درختان خشکیده اند.
🔻در همان سال ها پرویز کیمیاوی از این باغ و درویش خان یک فیلم مستند داستانی می سازد و برنده جوایز جهانی هم می شود. درویش خان هم در این فیلم ایفای نقش می کند.
🔻به اتفاق آتشی پور، افشارزاده، خانم خدامی و اقای صفا و همسرشان به باغ سنگی رفتیم و ساعتی آنجا بودیم. باغ سنگی امروز از مراکز مهم دیدنی و گردشگری سیرجان است.
🔻درختان خشکیده و بی برگ و بار که تکه سنگ های ریز و درشت به آن ها آویزان است بسیار بیش از هر باغ سر سبز و باشکوهی انسان را متحیر می کرد و به فکر می انداخت. سکوت سنگ ها از هر فریادی بلندتر بود. مرا به یاد گراهام هارمن و کتابش “هستی شناسی معطوف به شی” انداخت که نشان می دهد هر شی “عمق پنهان” و سرشار از سخن ها دارد که ما آدمیان هرگز جز برخی جنبه های حسی شان قادر به فهم آن ها نیستیم و نمی شویم.
✅ درویش خان سلوک درویشانه داشته و مزارش هم در کنار باغش است. او با سنگ ها و چوب خشک درختان شعر سنگی نوشته و این راهبردش برای معنا بخشی به زندگی سنگدل و بی رحم است. باغ سنگی فضای تامل و درنگ است. ناخواسته ذهن را درگیر پرسش های سخت چون چیستی و چرایی مرگ، انسان، زندگی، عدالت، اخلاق، عشق، تنهایی و سکوت می کند.
🔻درویش خان انسان دردمندی بوده است و باغش نیز درد را به رخ می کشد. صفا و همراهان درویش خان را دیده و می شناختند. درویش خان با خلق این باغ نامش را جاودانه کرد. میراث معنوی ماندگاری نیز برای ایرانیان برجا گذاشت. سروده سنگی اش قرن ها می ماند و ما را به تامل و تفکر جدی درباب زندگی و مرگ و انسان فرا می خواند.
🔻باغ سنگی را که دیدم از سفرم به سیرجان خوشحال شدم. فرصتی برای یادگیری جدی برایم بود.
✅ به همکاران دانشگاهی ساکن تهرانم پیشنهاد می کنم از رفتن به شهرهای دور و نزدیک ایران به گرمی استقبال کنید. در گوشه و کنار ایران مشاهدات و دستاوردهای فکری خواهی داشت که در تهران و لابلای کتاب ها و مقالات نیست.
🔻سال هاست که به اندازه مجال و توانم هر فرصتی برای دیدار از شهرها و روستاها نصیبم شده رفته ام و بسیارها آموخته و اندوخته ام.
🔻هر شهر ایران قصه ها و غصه های خاص و یکتای خودش را دارد. نکته ی مهم درباب شناخت ایران توجه به جغرافیای فرهنگی کاملا متنوع شهرها و مناطق ایران است. موقعیت تاریخی و جغرافیایی شهرها و مناطق زمینه خلق فرهنگ ها و هنرها و عاملیت های شگفت و پر اهمیتی را ایجاد کرده است.
***
✅ دیدن انسان ها مهم ترین انگیزه پنهان و آشکار ما از رفتن به سفر است. هر چند ممکن است این حقیقت را همیشه به زبان نیاوریم. مارتین بوبر در شاهکارش “من و تو” می نویسد “زندگی سراسر ملاقات است” همین حقیقت را می گوید. ما سفر می رویم تا ملاقات های تازه ای تجربه کنیم. سفرم به سیرجان مرا به ملاقات “دکتر صادقی” برد.
🔻علی اکبر حاج صادقی معروف به “دکتر صادقی” پزشک برجسته سیرجانی است که در سال ۱۳۸۶ فوت کرده است اما هنوز رایحه وجودش در سیرجان در همه جا بود. دکتر صادقی پزشکی نیکوکار، انساندوست، فداکار و امین جان مردم بود که فرودستان را رایگان ویزیت می کرد و مخارج درمان شان را هم می پرداخت. زن و فرزند نداشت اما مردمان سیرجان را چونان خانواده خود مراقبت می نمود. اموالش را خرج ساختن بیمارستانی خیریه کرد. اکنون بلواری در سیرجان به نام اوست.
🔻مردم شهر خانه اش را بازسازی کرده و از آن مجموعه فرهنگی و هنری بزرگی ساخته اند که در آن آموزش موسیقی، کتابخوانی، قصه گویی، اموزش هنرها، مددکاری و مشاوره و خدمات دیگر را به شهروندان به طور رایگان ارایه می کنند.
🔻آقای ملک قاسمی مسوول خانه دکتر قاسمی گفت طرحی را با عنوان “طبابت به شیوه دکتر صادقی” در این خانه اجرا می کنیم و پزشکان داوطلبانه هر روز اینجا می ایند و مردم را رایگان معاینه می کنند.
همچنین طرح دیگری دارند که مردم خاطرات شان از دکتر صادقی را می نویسند و این خاطرات کتاب و چاپ می شود.
🔻دوستان برایم از قصه های صادقی و ایمان مردم به او گفتند. دکتر صادقی اسطوره اخلاق، مهربانی، صداقت، فداکاری و خوبی ها برای سیرجانی های امروز شده است. دیدار از خانه دکتر صادقی برایم ملاقات بود، ملاقات خوبی ها.
✅ سیرجانی ها تلاش می کنند تا با خلق و ترویج شخصیت بزرگ پزشک مردمی مثل دکتر صادقی یا گسترش قصه درویش خان، یا تکیه و تاکید بر عرفا و نویسندگان بزرگ سیرجانی مثل ابراهیم باستانی پاریزی، شهرشان را به جهان با چهره ای انسانی معرفی کنند. آنها نگران بودند که سیرجان تقلیل یابد به معادن و ثروت اقتصادی.
🔻قبل از پروازم به تهران به روستای نصرآباد، چند کیلومتری غرب سیرجان رفتیم تا مزار شاه بن شجاع کرمانی و خواجه علی سیرجانی را زیارت کنیم. این دو در کنار هم هستند و جز سنگ مزار هیچ بنا و نشان دیگری ندارند. اما دوستان از اهمیت این دو عارف نزد عامه مردم سیرجان برایم گفتند و این که مردم مایل اند آرامگاهی برای آنها بسازند اما اجازه داده نمی شود.


