معلم شایسته چگونه ممکن می شود؟
2025-12-07عرفان، صلح و ایران امروز
2025-12-07📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان بلای معلمی
🔻۱۰ آبان ۱۴۰۴
✅ هشتم آبان، به “پیش دبستانی چوبینه” دعوتم کردند تا برای والدین، مربیان و معلمان درباب “الفبای زندگی” صحبت کنم. از دکتر بانکیان و بانوی فرهیخته شان ( مسولان پیش دبستانی) بسیار آموختم و نشست پربار و سرشاری داشتیم. در پایان هم کتاب “روشنگران تاریکی؛ خودنوشت های جبار باغچه بان و همسرش” را هدیه دادند. از دیشب تا الان درگیر خواندنش هستم. کتابی خواندنی و کم نظیر که هر ایرانی لازم است آن را بخواند تا بداند مدرسه و معلمان شجاع، بزرگوار و اثرگذار ما در صد سال گذشته چه فداکاری ها برای ساختن ایران مدرن کشیده اند.
✅ حیفم می آید قطعه ای از آن را با شما قسمت نکنم. در سال ۱۲۹۹ جبار باغچه بان معلم شهر مرند (در آذربایجان شرقی) می شود. یعنی صد و پنج سال پیش. ببینید چه می نویسد.
🔻خاطره تلخ و دردناک نخستین روزی را که وارد مدرسه شدم تا به امروز از یاد نبرده ام. هوای کلاس به اندازه ای بد بو و تهوع آور بود که به محض ورود به کلاس، احساس سرگیجه کردم. منظره سرهای کچل و بدن های چرک و کثیف شاگردان قابل توصیف نیست. البته همان طور که بعدها برایم روشن شد بیماری کچلی و تراخم تنها در آن مدرسه رایج نبود؛ حتی در شهرهای بزرگی مانند تبریز و شیراز وضع به همین شکل بود.
🔻یکی از کارهای روزانه من مبارزه با کچلی شاگردانم بود. چون از خود پولی نداشتم، از آشنایان کمک مالی می گرفتم و به مصرف دوا و درمان و تمیز کردن سر و بدن شاگردانم می رساندم. حتی صابون می خریدم همراه دستورهای بهداشتی، برای مادران شاگردان فقیر خود می فرستادم که سر و لباس بچه های شان را بشویند.
… در مدرسه مرند موی سر کچل بچه ها را با دست خودم می کندم و از ۹ تومن حقوقم لاقل ماهی ده تا پانزده ریال صرف خرید دوا و سلمانی و الکل و پنبه می کردم. …
✅ بقیه قصه را خودتان در کتاب بخوانید. خواندن این کتاب تصویری زنده و تکاندهنده از ایران صد سال پیش برای شما ترسیم می کند و این که اگر مدرسه نبود امروز ما کجا و چگونه بودیم. هنوز هم معلمان عاشق در گوشه و کنار این سرزمین اهورایی هستند و با کم ترین دستمزد و بی منت برای پرورش کودکان ما مادری می کنند.
🔻هادی بهاری در کتاب “چرا معلم خوبی نشدم؟”(بهاری ۱۴۰۴) یکی از همین معلمان در مشگین شهر است. کاش معلمان بیشتری بسان باغچه بان داشتیم که چون او قصه معلمی شان را به شیرینی روایت می کردند. وقتی “روشنگران تاریکی” را می خواندم معنای این سخن معلم و شاعر بزرگ معاصر مهدی حمیدی شیرازی که هنگام بازنشستگی اش بعد از سی سال معلمی سرود برایم روشن شد:
💔 دو مرگ بود آنچه مرا پیر کرد و کشت
بیداد عشق بود و بلای معلمی

