گره کور
2025-02-18استادان میمیرند یا می مانند؟
2025-02-18📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان اساتید برتر چه کسانی هستند؟
🔻۱۹ شهریور ۱۴۰۱
✅ کن بیـن پانزده سال پژوهش کرد تا دریابد مدرسان اثرگذار در دانشگاه ها چه کار و فکری می کنند که تدریس شان را اثربخش و دانشجویان را علاقه مند به دانش می کنند و بر شیوه اندیشه، عمل و احساس دانشجویان تاثیر مثبت می گذارند. با ده ها استاد اثرگذار و برجسته دانشگاه از رشته های پزشکی، علوم طبیعی، مهندسی، هنر و علوم انسانی و اجتماعی ۳۶ موسسه آموزش عالی آمریکا مصاحبه کرد و زندگی و فعالیت های آنها را کاوید تا این پرسش ها را پاسخ دهد که «این استادان چه کاری انجام می دهند که نفوذ پایدار و اساسی در توسعه فکری و اخلاقی دانشجویان شان دارند؟ هر یک از این استادان کالج ها و دانشگاه ها چه کاری برای کمک و تشویق دانشجویان برای رسیدن به نتایج قابل توجه یادگیری انجام می دهند؟ آنها چگونه الهام بخش دانشجویان شان برای سطوح فکری بالاتر می شوند؟» (Bain 2004: 2).
🔻پرسش های کن بین همان محورهایی را دنبال می کنند که تیلور و بارنت و دیگر محققان شرط کانونی استاد شدن می دانند: تأکید بر یادگیری. بین به ما می گوید استاد کسی است که شخصیت، منش و کلامش در کلاس درس و محیط آموزشی تجربه یادگیری برای دانشجویان را به وجود آورد و الهامبخش ارزشهای یادگیری-یاددهی باشد؛ و امکان توجه کردن، دیدن، شنیدن و سخن گفتن را برای دانشجویان و همکارانش فراهم کند.
🔻استاد با تجربه زیسته، احساس و ادراک وجودیاش از زندگی و با هستیاش در محیط زندگی دانشگاهی، نقش معلم را ایفا می کند. آنچه استاد را استاد میکند منش، بینش و روش زندگی و آموزش و معلمی اوست. این منش، بینش و روش در کلیت وجودی او، تعاملات روزمرهاش، طرز سخن، احساس و لحن، پوشش، رفتوآمدها، فراغت و تفریحاتش تبلور مییابد.
🔻بین می گوید مولفه های متعددی در تاثیرگذاری استاد بر دانشجویان وجود دارد. اقتدار علمی، اشراف و تسلط بر موضوعاتی که تدریس می کند، شیوه تدریس، توانایی های فردی و خلاقه و هنرمندانه استاد برای درگیر کردن و به شوق آوردن دانشجویان، مولفه های مهم استادی اند.
✅ کن بین می گوید اساتید برتر هم برای دانشجویان هم برای همکاران شان امکان «یادگیری عمیق» و «یادگیری ماندگار» را فراهم می آورند. «یادگیری ماندگار» تاثیر عاطفی و انگیزشی است که منش، بینش و دانش استاد در تعاملات روزمره وی در کلاس درس، سالنها، کریدورها، پردیس دانشگاه، مهمانیها، همایشها یا فضاهای دیگر به وجود میآورد. «یادگیری عمیق» نیز حس تعلق و دوست داشتن به آموختن را در فرد ایجاد میکند. ملاقات با چنین استادی در دانشجویان و همکارانش «شوق یادگیری» برمیانگیزد.
🔻یادگیری عمیق معنایش این نیست که استاد در کلاس بر روشهای ارزیابی تاکید می کند، و روشهای نمره دهی، و موفقیت را مبنای آموزش میداند؛ بلکه استاد، رسیدن به کمال انسانی را مبنای یادگیری-یاددهی قرار میدهد؛ کمال غیر از موفقیت است. کمال، وضعیت وجودی است که شخص عشق به خواندن، عشق به گوش دادن، عشق به بحث کردن، عشق به دیدن و شنیدن، میل به تامل و تفکر، داشتن تفکر مستقل، نقادانه اندیشیدن و داشتن احساس مسئولیت در برابر جامعه و خود و دانش را پیدا کند.
✅ معنای روشن این دیدگاه چیست؟ واضح است که آن چه کن بین درباره استادان شایسته و کمال یافته می گوید کاریست نه تنها دشوار بلکه نیازمند دانشی متمایز از دانش رشته ای و تخصصی که افراد با اخذ مدرک دکتری تخصصی به دست می آوردند. این دیدگاه می گوید استاد شدن مستلزم دانش عمیقی در زمینه یادگیری و یاد گرفتن این است که چگونه یاد بگیریم.
🔻گری گوری بیتسون انسان شناس کلاسیک این را «دانش ثانویه» می نامد. دانش اولیه همان دکتری تخصصی است که در رشته ای مشخص و طی دوره آموزشی طولانی بدست می آوریم. اما دانش ثانویه، دانشی که به ما می گوید یادگیری چیست و چه چیزی نیست؟ چه قابلیت هایی برای استاد شدن ضروریست و چه چیزهایی مانع استادی می شود؟ چه فضا و ساختار و سیستمی می تواند و مستعد پرورش استادی است و چه سیستمی استادی را می کُشد؟ حتی چه جامعه و ساختار تاریخی و اجتماعی چه «سبک های یادگیری و یاددهی» را ایجاب می کند و از پذیرش چه سبک هایی سرباز می زند؟
🔻اینها و بسیاری پرسش های دیگر همان دانش ثانویه اند. حتی افراد برای توانمند شدن در کار آموزش و تدریس و استادی محتاج شناخت عمیق و دقیق از ویژگی ها، عادت ها، خُلق و خو و قابلیت ها و محدودیت های عصب شناختی و زیست شناختی و عاطفی و اجتماعی خود هستند. بله، استاد شدن ممکن است، اما و مشروط به کسب دانش ثانویه یادگیری.
✅ گمان نکنید که به همین سادگی که کلمات می گویند می شود این دانش ثانویه را کسب کرد. حتی پذیرش این دیدگاه که استادی نیازمند دانش ثانویه است، امری چالش برانگیز است. محققان می گویند مدرسان مهارت زیادی برای تظاهر به ایجاد تغییر در رویه های تدریس شان دارند اما در نهایت زیر بار تغییر واقعی اثربخش نمی روند و به همان دانش اولیه و دکتری تخصصی شان اتکا می کنند. محمود مهرمحمدی در کتاب آموزش علوم انسانی در دانشگاههای ایران یکی از بزرگترین مشکلات آموزش عالی را این میداند که استادان تصور میکنند به صرف اخذ مدرک دکترا و داشتن تخصص استاد میشوند.