یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی، با عنوان زنده باشید
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
مرگ نابهنگام همکارم استاد کوروش صفوی، زبان شناس و مترجم و استاد برجسته ایرانی، مرا درخود فرو برد و غمگین و سخت متاثرم کرد.
پرواز زودهنگام همکاران ما را خواهی نخواهی درگیر خود می کند. شخصیت خلاق، پرکار و پر جنب و جوش استاد صفوی درسی برایم داشت و مرا یاد خاطره ای آموختنی انداخت.
دایی پدرم، دایی داوود، پیرمرد محترم و متشخصی بود و دیوار به دیوار ما در مصلح آباد فراهان زندگی می کرد. دایی صدایش می کردیم.
دایی صدای دلنشینی داشت و در تعزیه هم امام خوان بود. از آن باسوادهای مکتبخانه ای بود. چون صدایش، خطی خوش و در فراهان و آن اطراف، کاریزمایی داشت. به خصوص این که عموزاده آیت الله اراکی و از خاندان ملاها بود.
همسایه بودیم و رفت و آمدمان زیاد و آسان بود. همنشینی با او را از نوجوانی ام دوست داشتم. به حرف ها و داستان هایش با دقت گوش می دادم. اهل خاطره گویی و لطیفه پردازی و نقل حدیث و روایت و شعر خوانی هم بود و تا آخرین روزهای حیاتش حافظه اش فعال و سرشار بود.
هشتاد و پنج سالش بود که ناگهان مثل استاد صفوی ایست قلبی کرد و عمرش را به شما داد و رفت.
دانشجو بودم و گاه که مصلح آباد می رفتم حتما دایی را می دیدم و حسابی پای حرف هاش می نشستم و ازش می آموختم.
روزی صحبت از پایان ناپذیری بنایی ها و ساخت و سازهای پدرم می کردیم و شاکی بودم که پدرم دائم دنبال دردسر می گردد و بیل و کلنگش را زمین نمی گذارد و این گوشه و آن گوشه خانه را خراب می کنه و هر روز طرحی نو در می اندازد و …
دایی مثل همیشه با دقت صحبت هایم را گوش داد و گفت:
نعمت جان پدرت کار درستی می کند،
“آدم زنده، زندگی می خواهد”.
زندگی هم همین تقلاهاست.
دعا کن پدرت بیل و کلنگش را زمین نگذارد. ساختن و تعمیر خانه، بهانه است. پدرت می خواهد تا عمر دارد زنده باشد.
دعا می کنم تو هم “تا عمر داری زنده باشی”.
سال ها از وفات دایی داوود گذشت و دعای شگفتش همیشه گوشه ی ذهنم ماند
“الهی تا عمر داری زنده باشی”.
استاد صفوی عمر بلندی نکرد، اما تا عمر داشت، زنده بود و سرزنده. شوخی می کرد، قصه می گفت، مهر می ورزید، می نوشت، تعلیم می داد، سخن می گفت، ترجمه می کرد و زنده بود.
تامل می کنم. در آستانه شصت سالگی ام و کمی متوجه معنای دعای دایی داوود هستم که کتاب و قلمم، همان بیل و کلنگ پدرم، را زمین نگذارم، شوق ساختن را از دست ندهم، تا عمر دارم زنده باشم.
به استاد صفوی می اندیشم که تا عمر داشت زنده بود.
الهی تا عمر داری زنده باشی.